Saturday, September 26, 2015

حماسه ۵ مهر


جنگيدند!
تازان  بر ارابه‌هاي «مِهْر» و در ميان تسمه‌هاي آتشين آذرخش. تا كلامي ممنوع از لبان خونين‌شان به پرواز درآيد, كلامي كه امروز بر زبان توده ها چونان دهانة توپهاي غرّان,
 روان است.
مجسم كنيد  يكي اومده . خميني ! با فريب و دروغ و دغل ! گفته اصلا مقام و منصب نميخواد . ميزان راي ملته و از اين قبيل حرفهاي خوب و مردم پسند . ميگه  ميخواد بعد از سقوط حكومت ِشاه,   بره قم  و به طلبگي و درس آخوندي خودش برسه.  ميگه:  مجلس موسسانه كه  همه چيز رو تعيين تكليف ميكنه. ولي همينكه  به قدرت ميرسه, همه چيز برعكس ميشه . 
 سخنراني خميني دجال 20/9/62، -كتاب صحيفه‌نور،ج18،ص 178 
ممکن است ديروز من يک حرفي زده باشم و امروز حرف ديگري را و فردا حرف ديگري را. اين معنا ندارد که من بگويم چون ديروز حرفي زده‌ام بايد روي همان حرف باقي بمانم .  
سخنراني خميني دجال 30/3/61 . صحيفه نور،ج16،ص211-212
 “ ما دنبال مصالح هستيم. بنابراين مساله نيست که آقايان به ما بگويند شما آن‌روز اينجوري گفتيد... هرچه مي‌خواهند به ما بگويند. بگويند کشور ملايان، حکومت آخونديسم. اين هم يک حربه‌اي است که ما را از ميدان به در کنند. ما نه، از ميدان بيرون نمي‌رويم
خميني و رژيمش اونروزها دراوج قدرت بودن.ودر افتادن با اونها به هيچ وجه كار ساده يي نبود. با يك اشاره, يك حزب يا سازمان بزرگ رو, يك شبه نابود ميكرد يك شبه يك مرجع  معروف ديني رو از صفحة روزگار حذف ميكرد . همة احزاب مخالف  رو هم سركوب كرده بود.  و روزانه با اعدام و شكنجه و دستگيريهاي نامحدود,  سعي ميكرد قدرت خودشو تثبيت كنه .
در چنين شرايطي بود كه  مجاهدين, بعد از اتمام حجت تاريخي سي خرداد, بايد حرف آخر مردم رو به خميني ميزدند. حرف آخر, بردن شعار“ مرگ بر خميني”  به خيابونها بود. به هر حال يكي  بايد پايان مشروعيت سياسي خميني رو در ايران و در انظار جهانيان اعلام ميكرد.
متاسفانه از همة اون احزاب و گروههايي كه تا چندماه قبل, تموم خيابونها رو پوشونده بودند, خبري نبود. بجز توده -  اكثريتي ها و پاسدارها, كه مشغول شكار انقلابيون بودند, كسي امكان حضور سياسيِ علني نداشت. 
به اين ترتيب بود كه  مجاهدين در كنار جنگ خونين و بيرحمانهاي كه به اونها تحميل شده بود سعي  ميكردند يك كار ديگه رو هم انجام بدن: راه اندازي دوبارة تظاهرات مردمي. و تامين حفاظت اون در مقابل هجوم مسلحانة پاسدارها كه حالا به فتواي كشتار خيابوني مردم هم مسلح شده بودند.
پاييز 60  فضاي تهران  آكنده از بوي باروت و دود و  انفجار بود. هرروز ده ها و گاه شايد صدها درگيري وجود داشت خميني جامعه رو با قتل و كشتار, قفل كرده بود و مجاهدين تلاش ميكردند مجددا راه حركتهاي اعتراضي مردمي رو باز كنند 
آخوند محمدي گيلاني. كيهان 29شهريور 60
«محارب بعد از دستگيري توبه‌اش پذيرفته نمي‌شود. كيفر همان كيفري است كه قرآن تعيين مي‌كند. كشتن به شديدترين وجه، حلق آويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن . دست راست و پاي چپ آنها بريده شود. اسلام اجازه مي‌دهد اينها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه مي‌كنند دستگير شوند و در كنار ديوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهي لازم نيست به محاكم صالحه بياورند. براي اين‌كه محارب بودند… اسلام اجازه نمي‌دهد كه بدن مجروح اين گونه افراد باغي به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كش شود. ». «…اسلام اجازه مي‌دهد حتي اگر زير تعزير آنها جان هم بدهند كسي ضامن نيست , كه عين فتواي امام است...».
تا اونروز هيچ كس جرات اينكار رو نكرده بود پاسدارهاي رژيم. دست به هر جنايت و قساوتي,  ميزدند كه تظاهرات رو سركوب كنن . بدون هيچ خجالتي كنار خيابون, آدما رو تيربارون ميكردند. 
نفرات زخمي رو همونجا تو خيابون جلوي چشم مردم,  بقول خودشون,  تموم كش ميكردند. پاسدارها وبسيجي ها ميگفتن:  ديگه دادگاه هم نميخواد , همين خيابون دادگاهه ! امام  خودش گفته!  
همة اينكارها رو ميكردن تا اون حرف ,  اون كلام ِ ممنوع, در فضاي شهر به پرواز درنياد.  شعارِ مرگ بر خميني!
 “ خميني خون آشام مرگ به نيرنگ تو خون جوانان ما ميچكد از چنگ تو”
“شاه سلطان خميني مرگت فرا رسيده!  
اما اونروز وقتي خورشيد  5 مهر سال 1360! غروب ميكرد ديگه خميني, خميني اون روز صبح بود ونه رژيمش ديگه رژيم همون روز صبح ! در انتهاي يك روز سرخ و طولاني, بت شكسته شده و راه براي فردا,  باز شده بود.
اينطور بود كه روز 5مهر سال 60شعارمرگ بر خميني در خيابانهاطنين انداز شد و بنبست شكستهشد.
آيا همگان ميدونند اون  راهگشايي و  بردن اون كلام ممنوع به كوچه -  خيابانهاي شهر,  چه قيمتي داشت؟
بعدهااسامي  بيش از يكهزارتن از شهيدان آن روز منتشر شداسم 770  نفررارژيم اعلام كرد از ميان آنها5 نفرسر بردار شدند. 31تن از اين قهرمانان تا آخرين نفس در زير شكنجه مقاومت كرده و دشمن رو به شكست كشوندند
92تن,  رزم‌آوراني بودند كه در نبردهاي مسلحانه با مزدوران مسلح دشمن، جونشون رو فدية آزادي خلق در زنجير شون كردند.  600 نفر از اين شهدا, سنشون  زيرِ 25سال بود كه از ميون اونها بيش از 100 نفرشون ، 13 تا 18 ساله بودن. 
به اين ترتيب بود كه خميني با از دست دادن مشروعيت اجتماعي و سياسي, خيلي سريع به آخر خط رسيد
خميني، پير مرد  فريبكار و مقدس نمايي  بود كه وقتي  بر مسند قدرت نشست از هر جلاد و ديكتاتوري,  بدتر شد. به اعتمادِ مردم خيانت كرد . خودش رو همطراز ائمه و پيامبر جا زد . و  اون بچه ها , اون جوونا , دانش آموزها و دانشجوها,  با چنين پديده يي در افتادند و با خون خودشون چنين لكهاي رو از دامن ايران و ايراني شستند. و البته بهاي اون رو هم با جونِ خودشون پرداختند

0 comments:

Post a Comment