Monday, December 28, 2015

سحر بهشتی خواهر شهید ستار بهشتی: سکوت در برابر ظالم اگر بدتر از ظلم نباشد کمتر از آن نیست



دژخیمان اطلاعات خامنه‌ای به اذیت و آزار خانواده شهید قهرمان ستار بهشتی ادامه می‌دهند. آنان ضمن اهانت به سحربهشتی خواهر ستار او را تهدید به مرگ کردند. سحر بهشتی در یادداشتی این رفتار ضدانسانی دژخیمان ولی‌فقیه را افشا کرده است.
امروز طبق روال همه روزه دنبال پسرم بنیامین رفتم تا از مهد کودک به منزل برگردیم، در بین راه یک مرد حدوداً چهل ساله، با ماشین پژو نوک مدادی مرا به گوشه‌یی راند و اتومبیلش رو جلوی ماشین من متوقف کرد. با سرعت از خودرو پیاده شد طبق عادت مألوفشان به جای احترام گذاردن بر هموطنانی که از مالیات و دارایی آنان حقوق می‌گیرند، ابتدا اسلحه خود را به رخم کشید! 'یاد حرف مادرم افتادم که از مأمور دستگیری ستار حکم بازداشت خواسته بود و او اسلحه‌اش را نشان مادر می‌دهد“ و سپس کارت شناسی‌اش را از دور نشانم داد.
بهرحال اصرار کردم حکم_مأموریت یا جلب مرا دارید که گفت: از امنیت هستم و باید با من به اداره امنیت بیایی! حقیقتاً ابتدا یکه خوردم؟ علت نگه‌داشتن من؟ دلیل اعزامم به امنیت؟ رفتار ناپسند و دور از شأن یک مأمور با یک خانم؟ مگر می‌شود ماموری که خود را از امنیت معرفی می‌کند باعث سلب امنیت شود؟ و الفاظ رکیکی که احتمالاً لایق خود و خانواده‌اش بود را نثار من کرد و با ایجاد هیاهو سعی در ترساندن من نمود! بی‌شک سیده‌ای از تبار حسین را ندیده بود که زینب وار در میانه خیابان بیرق حق خواهی به‌دستش بگیرد که امروز به چشم خود دید! تلاشش برای اعزام من به جایی نرسید و مجبور شد نیروی کمکی طلب کند و اتهامات من را از پشت تلفن احتمالاً به مافوقش بر شمرد، اولین اتهام من نصب عکس برادر مظلومم ستاربهشتی است پشت شیشه خودرو و دومین اتهام من پس از آن بود که فهمید خواهر ستار بهشتی‌ام! در این ایام بارها مستقیم و غیرمستقیم مورد تهدید واقع شدیم و به‌شدت تهدید به بازداشت من کردند غافلند از این‌که 'سر دهیم به راه آزادی' من نه فعال سیاسی و نه فعال براندازم! اما به لطف حاکمیت مردمی، همه مردم سالهاست که فعال سیاسی محسوب می‌شوند مگر آن‌که خلاف آن را اثبات کنند؟! گویی این جویای نان و نام خوشحال بود از پیدا کردن طعمه‌ای برای شکار و ایضاً شاید رساندن عاشق به معشوق خویش که همان ستار عزیزمان باشد.

برق نفرت از چشمان گرگ صفتش هویدا بود، درنده خویی از وجودش فوران می‌کرد و شاید انتظار داشت صورت مرا با دستان کثیف و آلوده‌اش نیلگون کند! قصد نداشتم این مطالب را بنویسم اما سکوت در برابر ظالم اگر بدتر از ظلم نباشد کمتر از آن نیست. پیامش روشن بود به‌زودی نزد ما خواهی آمد این پیام آشنا بود چرا که به ستار هم گفته بودند به‌زودی رخت سیاه بر تن مادرت خواهیم کرد. در پایان هشدار می‌دهم سحر بهشتی آماده است تا در راهی که برادرش جانفشانی کرد جان خویش را هدیه نماید پس تهدید را رها کنید یا ما را به‌حال خویش وا بگذارید یا مأموریت خود را انجام دهید. مدتهاست خانوادهای مانند ما شما را واگذار کرده‌اند به خدایی که داد مظلوم را خواهد گرفت

Sunday, December 27, 2015

پیام خانم مریم رجوی به‌مناسبت میلاد مسیح و آغاز سال ۲۰۱۶میلادی




مسیحیان ارجمند! 
پیروان عیسی مسیح و حامیان مقاومت ایران در سراسر جهان! 
سالروز میلاد پیامبر بزرگ خدا، عیسی مسیح (ع) را تهنیت می‌گویم. همان پیامبر یگانگی و برابری و محبت که به یارانش گفت: حال دستوری تازه به شما می‌دهم: یکدیگر را دوست بدارید همان‌گونه که من شما را دوست می‌دارم.
و سلام بر مریم عذرا که سمبل جاودان همین عشق و پرداخت است و در انجیل «مورد لطف خدا» توصیف شده است.
و این ایثار و عشق بیکران و بی‌چشمداشت، پیام مشترک همه انبیا و فرستادگان خداست.
هم‌چنان که قرآن رسالت حضرت محمد پیامبر اسلام را «رحمت برای جهانیان» توصیف کرده است. یعنی بشارت رحمت و برادری برای ابنای بشر. همان گمشده‌ بزرگ جهان امروز که جای آن را افراطی‌گری تحت نام اسلام و چپاول و سرکوب و استبداد گرفته است. پس خوشا مردمی که گوهر دین عیسی و دین محمد را در نبرد برای آزادی نوع آدمی یافته‌اند. به قول عیسی بن مریم «هیچ عشقی بزرگتر از این نیست که برای دیگران زندگی خود را بپردازیم». (انجیل متی، فصل۹، آیه ۱۷) 
میلاد هر پیامبر و برانگیخته شدن او، آغاز دوباره‌یی برای حیات اجتماعی انسان در مداری بسا متکامل‌تر بوده است. شادی و جشن ما برای این میلادها به همین دلیل است. وقتی که تاریکی تعصب و ترور و افراطی‌گری به جهان ما هجوم می‌آورد، ما در این میلادها، نوید آغاز‌های دوباره و روشنایی آزادی و بردباری را می‌بینیم.

امید و نوید محتوم برای نجات ملت سوریه از چنگال خامنه‌ای و بشار اسد و داعش، امید و نوید برای مسیحیان بی‌خانمان‌ شده موصل و رهایی تمام ملت عراق و امید و نوید برای خلاصی نوکیشان مسیحی ایران از ترس و ناامنی و آزادی تمام ملت ایران از ستم و استبداد مذهبی.
مریدی به عیسی گفت: اگر می‌توانی برای ما کاری بکن و عیسی گفت: «اگر می‌توانی»، یعنی «باور کن و ایمان داشته باش که تحقق همه‌چیز به دست آن که باور دارد‌، امکانپذیر است». (انجیل مرقس، فصل ۹، آیه ۲۲)
با همین ایمان، مجاهدان آزادی در لیبرتی پایداری می‌کنند و زنان و جوانان ایران را به قیام برای آزادی فرا می‌خوانند.
بله، می‌توان و باید به فاشیسم دینی حاکم بر ایران یعنی رژیم حامی دیکتاتوری بشار اسد پایان داد.
باشد که جهان بشری با رهایی از استبداد و بنیادگرایی، به آغازی تازه و تولدی دوباره دست یابد. باشد که پیام رحمت و آزادی و بردباری این منطقه را فرا بگیرد.
پیشاپیش سال نو میلادی را شادباش می‌گویم. امیدوارم که سال ۲۰۱۶، سال اتحاد و پیروزی علیه فاشیسم دینی حاکم بر ایران و قوای اهریمنی همدست آن در خاورمیانه باشد و سال صلح و آزادی و پیشرفت برای تمام جهان. 
سلام بر عیسی مسیح
سلام بر مریم عذرا.

Saturday, December 26, 2015

فوت آقا معلم تقصير كي بود؟



آقا معلم علي 25 سال بود كه به بچه ها درس مي داد، همه بچه هاي مقطع ابتدايي سوادشون رو مديون آقامعلم علي بودن، آقا معلم 5 تا بچه داشت و هر هفته آخر هفته اينهمه راه رو از روستا تا شهر خودش چرام مي رفت تا بچه ها شو ببينه ولي در طول هفته پيش  دانش آموزاش توي روستا مي موند و فقط يك روز رو به بچه هاي خودش اختصاص مي داد، آخه آقا معلم عاشق دانش اموزاش بود، اون روز عصر چهارشنبه 25 آذر وقتي مثل هر هفته داشت از روستا به سمت خونش ميرفت، اون حادثه رخ داد، فاصله روستا تا خونشون بيش از 60 كيلومتر بود و حدود 20 كيلومتر رو بايد در جاده خاكي و برفي مي رفت. توي اون چهارشنبه غم انگيز، وقتي آقامعلم با دو نفر ديگه راهي چرام بود خودروشون توي مسير خراب مي شه و متوقف مي شن و تا نيروي هاي كمكي از راه برسن آقامعلم و يكي از همراهانش توي سرما يخ مي زنن  و فوت مي كنن.
حالا ديگه اون 5 تا بچه و همه اون بچه هاي ابتداي توي روستا بي سر پرست شدن، بي آقا معلم شدن، آقا معلم بعد از 25 سال كجا رفتي؟ چرا رفتي ؟ نگفتي اگه اون بچه هاي كوچيك روستايي رو بذاري و بري ديگه كسي نيست كه بهشون آب بابا ياد بده؟ وقتي مي خواستي بذاري و بري نگفتي اين بچه ها مدرسشون سقف كه نداره، ميز و تابلو هم كه نداره، اگه تو هم  بري ديگه چي براشون باقي مي مونه؟
ولي نه ، آقا معلم خودش نمي خواست بره، اگه مي خواسته بره 25 سال توي روستا معلمي نمي كرد اونهم توي حاكميت ظلم و ستم آخوندها، اونهم در شرايطي كه هفته اي يكبار بايد 60 كيلومتر راه بره تا به خونه اش برسه ، نه آقا معلم خودش نمي خواست اون بچه هاي نازنين روستايي رو تنها بذاره، آقا معلم رو از بچه ها گرفتن، رژيمي كه تحت حاكميتش نه سيستم هست ، نه مدرسه درست و حسابي وجود داره و نه جاده و راه و نه سيستم امداد رساني، معلومه كه اينطوري معلم هاش بايد از دست برن و كشته بشن، يكسري اينطوري فوت مي كنند و يكسري رو هم مثل بقيه آقا معلما، مثل معلم خوب بچه هاي كامياران، فرزاد كمانگر ، شهيد مي كنه و يكسري رو هم مثل آقامعلم محمود بهشتي لنگرودي زندان مي كنه،
 اين رژيم از معلما خوشش نمي ايد آخه اونها ميدونيد چه درسي به بچه ها ميدن؟
آنها در میدان عمل به دانش‌آموزان یاد می‌دهند که باید آینده ایران را به دست خود بنویسیم! نه ‌فقط در انشا، بلکه در تاریخ، باید مرتجع را زیر رادیکال ببریم و جذر ارتجاع را بگیریم!، ریشه آن را در بیاوریم و به صفر برسانیم. درس اخلاق یکی از مهترین درسها خواهد بود، به‌خاطر این‌که باید فرهنگ کثیف آخوندها را از صفحه ذهن و ضمیر میهنمان پاک‌کنیم. به‌نظر می‌رسد که آخوندها فهمیده‌اند که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. فهمیده‌اندکه نظام آموزشی برای لشگر 14میلیونی دانش‌آموزان در حال عوض شدن است و در نظامی که دارد شکل می‌گیرد، درس اول برای همیشه آزادی است.
براي همينه كه ميگم آقا معلم علي درسته كه تو سرما يخ زد ، ولي اونرو همين رژيم از دانش آموزاش  گرفت. اما اونها نمي ذارن آب خوش از گلوي اين رژيم مردم كش پايين بره و به همين زودي حق آما معلم علي و فرزاد و همه آقا معلماي ديگر رو از حلقوم آخوندها بيرون مي كشند، صبر كنيد تا ببينيد.... 
  
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

Thursday, December 24, 2015

نامه خانم پاكروان ( مادر ريحانه) نوشته اي در مورد شب يلدا


 نامه خانم پاكروان ( مادر ريحانه) نوشته اي در مورد شب يلدا
آخرین روز پاییز ، طولانی ترین و تاریکترین شب سال برای ما ایرانیان با دیگر شبها تفاوت دارد . جشنی خانوادگی برپا میکنیم که در کنار یکدیگر بشینیم و با هم لحظه ها را با شادی بگذرانیم . این جشن نه برای شبی طولانی، بلکه برای پیروزی نور بر تاریکی است . فردا روزی است که خورشید بر سیاهی شب پیروز خواهد شد . اما در چنین شبهایی که کنار هم مینشینیم و گپ میزنیم یادمان باشد که زیر پوست تیره ی شب ، کسانی گرسنه اند . کسانی برهنه اند و در سرما زیر سقف آسمانند . کسانی غمگینند و احساس بی کسی مفرط دارند . کسانی از عزیزانشان دور افتاده اند . کسانی زندانی اند . کسانی زیر حکم اعدامند . کسانی زیر ضربه های لگد و شلاقند . کسانی سیاهپوشند برای عزیزی زیر خاک . به یادشان باشیم . با قلم یا قدم . 
درین روزگار سخت و تلخ ، با هزاران نفر زیر تیغ ، با لشکر اعدامیان ، نمیتوان سخن از شادی حقیقی گفت . در جمع خانوادگیمان ، در کنار شادمانی و دیدار عزیزانمان ، بگوییم که نمیخواهیم شکنجه و اعدام معرف سرزمینمان باشد . نمیخواهیم هر روز در خبرها بخوانیم که چند نفر اعدام شدند . نمیخواهیم انسانیت ملی مان به یغما رود . نمیخواهیم شاهد انتشار خشونت در رگهای جامعه مان باشیم . آرزوی ایران بدون اعدام قابل تحقق است اگر آحاد مردم به لزوم آن پی ببرند . 
اصرار و تاکید بر این آرزو میتواند جان جوانان بسیاری را نجات دهد . تصمیم بعضی از مسوولان مبنی بر بررسی قوانین و تغییر آن در جهت لغو صدور حکم اعدام برای بعضی از جرایم از جمله مواد مخدر نوید بخش کند شدن حرکت ماشین اعدام است . هرچند در سوی دیگر توجه بیشتر خانواده ها و نهادهای نظارتی برای مراقبت از فرزندانمان ضرورت بیشتری خواهد داشت . مبادا جوانان عزیزمان در دام اعتیاد بیفتند . 
دومین یلدای بی ریحان هم گذشت . سخت بود . ولی من نیز سرسخت تر شده ام . دیگر از اشک خبری نبود . غم بود اما گریه نبود . میکای عزیزم دوباره عکسهای قشنگی درست کرده . دوتایش را میبینید . 
ریحانی که نیست اما هنوز ارثیه های انسانی ش باقی ست . دخترانی که یکی یکی سراغم میایند و برایم میگویند از روش و رفتار ریحان . از نوزده سالگی تا بیست و هفت سالگی ش . این دیدارها مرا بیش از پیش بر ادامه و انجام خواسته هایش مصمم میکند . خواسته هایی که گاه چنان سنگین و جانفرساست که نفسم را تنگ میکند . شما بگویید برای دختری که از بهزیستی رانده میشود به بهانه هجده سالگی و به دلیل بی پناهی با جرم خود خواسته راهی زندان میشود و به قاضی التماس میکند که بالاترین مجازات حبس را برایش در نظر بگیرد تا زمان بیشتری سقفی روی سرش داشته باشد چه باید کرد ؟ برای زنی که با چند فرزند تنها مانده و نان آورش در زندان میپوسد چه باید کرد ؟ برای سه نوجوان که پدر و مادرشان در زندانند چه باید کرد ؟ برای مادری که فرزندش را جهت اجرای اعدام به انفرادی برده اند چه باید کرد ؟
برای قوانین نارسا و کهنه ای که دیگر کارایی خود را در جهت مثبت و انسان ساز از دست داده اند چه باید کرد ؟
برای بهبود و بهسازی محیط انسانی اطرافمان چه باید بکنیم ؟ آنقدر تباهی و سیاهی بر آسمان دلهایمان سایه افکنده که دست و پایمان به لرزه درآمده . هیچکس جز تک تک شهروندان نمیتواند این غبار غم را از قلب ملت بروبد . دستهایمان یکدیگر را میجوید برای تشکیل زنجیره ای انسانی که حصاری شود برای محافظت از فرزندان این سرزمین
كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

Wednesday, December 23, 2015



راستي هيچگاه از خودتان سوال كرده ايد سرخ ترين نام در ايران تحت حاكميت آخوند ها 
چه اسمي است؟ 
اسمي است كه ميگويند سرخ ترين نام در ايران است و هر جايي ديده يا احيانا شنيده ميشود همه ميگويند
 هيسسسسسسسسس!!!      
سوال  در مورد اين اسم است :     مسعود رجوي – سازمان مجاهدين 
آري همه ميدانند هركجا اسم مجاهدين و مسعود رجوي مي آيد لرزه بر اندام خامنه اي و مزدورانش مي افتد، اين خيلي واضح است كه خامنه اي مفلوك، اصلي ترين دشمن خود را مجاهدين و مشخصا مسعود رجوي اعلام كرده است و مستمرا ميگويد از آنها كه  من نتوانستم مايوسشان كنم  بايد ترسيد, پس با اصل قرارد ادن اينكه دشمن دشمن ما، دوست ما ست براي رويا رويي با اين حكومت تا مغز استخوان مرتجع وضد مردمي، با مجاهدين هم صدا شويم،  زيرا همه به خوبي ميدانند در اين زمانه مسعود رجوي تنها  كسي است كه حرف هايش كاخ يزدي خامنه اي را به لرزه در مي آورد زيرا او و مجاهديني كه تحت رهبري اش هستنديلان گردن فرازي  هستند كه عليرغم همه مشكلات و ابتلائات و دوري از وطن و عليرغم اينكه هيچ سلاحي ندارند ولي با دست خالي در مقابل اين رژيم ديكتاتور ايستاده اند و به همه ميگويند ميتوان و بايد ايستاد , ميتوان و بايد در مقابل همه فشارها و مصيبت ها و بلاها كه ناشي از وجود نحس آخوند ها هست نور اميد و ايمان به رهايي را زنده و زنده تر نگاه داشت و پرچم عزت و شرف را بالا برد، و مي گويند همانطور كه در سال 57 همين خلق در زنجير توانست آخرين دسته اززندانيانش را از زندانهاي مخوف شاه خائن آزاد كند ، ما نيز مي توانيم و زندانيان امان را بزودي آزاد كنيم ، كافيست كه اراده كنيم، زيرا خدا ما با ماست . خدا با كساني است كه اراده مي كنند آزادي را به هرقيمت كه شده بدست بياورند.

چه بايد كرد:
حالا كه سي ام ديماه روز تحقق شعار زنداني سياسي آزادي بايد گردد در سال 57 نزديك است ، اين روز راگرامي بداريم و با يادآوري اين روز بزرگ، همه را به ايستادگي تا پيروزي فرابخوانيم 
شعار ما براي نصب در كوچه و خيابان :
سي ام ديماه سالروز آزادي مسعود رجوي به همراه آخرين دسته از زندانيان سياسي از زندانهاي شاه خائن گرامي باد.
كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد
 https://telegram.me/for_free_iran

Tuesday, December 22, 2015

30 دى سالروز آزادى


گرامى باد 30 دى سالروز آزادى آخرين دسته زندانيان سياسى از زندانهاى شاه 
روز 30 دى سال 1357 آخرين دسته زندانيان سياسى از زندانها و شكنجه گاههاى رژيم شاه بدست خلق قهرمان ايران آزاد شدند. مسعود رجوى از جمله اين زندانيان آزاد شده بود. وى ساعاتى قبل از آزادى به عنوان نماينده زندانيان سياسى با هزاران تن از مردمى كه جلوى درب زندان قصر براى آزادى آنان لحظه شمارى ميكردند سخن گفت. 

مگر مي‌شود بهار را از آمدن باز داشت ؟ 
روز 4 بهمن ماه 1357 مسعود رجوي براي اولين بار پس از آزاديش از زندان دردانشگاه تهران حضور يافت و طي يك سخنراني در مسجد دانشگاه تهران كه با تجليل از شهيدان راه آزادي آغاز شد، ضمن ارائهٌ گزارش كوتاهي از 14سال مبارزه و جانفشاني مجاهدين در راه انقلاب و مردم، از‌جمله درباره تهديدها و نگرانيهاي مجاهدين پيرامون توطئه‌هاي ارتجاعي و ضد انقلابي سخنان مهمي ايراد كرد. درزير بخشهايي از اين سخنراني از نظرتان مي‌گذرد:
«وقتي ما رفتيم تنها رفتيم، با چشمهاي بسته ما را بردند ، بردستها و پاها چيزي جز زنجير نبود. اما وقتي برگشتيم درآغوش مردممان بوديم و دردستهامان گل بود و برروهامان بوسه آيا مي شد اين لحظات را وصف كرد؟!…
ما درزندان بطور تصادفي توانستيم آن فيلم چند دقيقه اي را كه از دانشگاه همين دانشگاهي كه خودم هم فرزندش هستم، ببينيم، لابد شما هم ديديد خروش را ديديم، فرياد را ديديم، شهدا را به چشم ديديم. آن روز ديگر دانشگاه ،  دانشگاه نبود. شهادتگاه شده بود، زيارتگاه شده بود. آخرشما دراين سالها اين دانشگاه را به معبد و محرابي براي آزادي تبديل كرده بوديد. دانشگاههاي ما يك دم درسياهترين زمانها از خروش باز نايستادند و نمي ايستند، تبلور شرف اين مردم بودند. … 
نه گارد ، نه چماق بدست و نه رگبار نتوانست فرياد دانشگاه را خاموش كند. چرا كه مظهر حيات يك خلق بود. مظهر زندگي يك خلق بود كه حيات چيزي نيست جز عقيده و جهاد ، درود به دانشگاه
به همين دليل هم ما امروز براي زيارت آمديم اينجا  ، تنها دانشگاه نيست، نشانش هم هجوم همه مردم است، روزي كه اينجا باز مي شود عموم خلق ، عموم اقشار و طبقات خلق آن كارگران دليركه تاريخ هيچوقت فراموش نخواهد كردكه درچه روزهاي حساس سرنوشت ايران دردستشان بود، نفتي ها ، برقي ها، و اصولا عموم اقشار و طبقات مردم. هجوم مي آورند و به همين دليل مسئوليت شما زياد است و خيلي هم زياد است. 
به آنهايي كه درزير شكنجه ها خداي خلق را مي طلبيدند خدا و خلق را به ياري مي طلبيدند مي گفتند كدام خلق؟ بمانيد و بپوسيد. اينجا جزيره ثبات است!
ما مي‌گفتيم مگر مي شود بهار را از آمدن بازداشت، مانع روئيدن لاله ها شد، مگر مي شود ملتي را تا به ابد اسيرنگه داشت؟ نه ، مگر مي شود تا ابد خلقي را درزنجير نگه داشت؟ نه ، چرا كه خواست خداست، اراده خداست، اراده خلق است ، سنت تاريخ است ، قانون اجتماع است و لن تجد لسنة الله تبديلا / ولن تجد لسنة الله تحويلا  ميعاد خداست، ميعاد تخلف ناپذير و لا يخلف الميعاد بله سنت خداست، سيره تاريخ است، بشارت همه انبيا پيام آوران ، مصلحين و انقلابيون بزرگ جهان است كه ”خلق پيروز ميشود آينده تابناك است…».

مسعود رجوى درقسمت ديگري از سخنان خود گفت : 
« من نيامدم اينجا كه روند خود به خودي قضايا را فقط ستايش كنم، ما نيامديم كه آنچه را كه هست و فقط هست تأييد كنيم. لختي هم بايد به آن انديشيد كه چه چيز بايد باشد ؟ وچه چيز هم نبايد باشد. آيا ما مي خواهيم نسل ملعوني باشيم؟ نسل نفرين شده اي كه فرصتها را از دست دادند. مسائلشان را اصلي وفرعي نكردند و به فرعيات پرداختند. وي تصور كنيد كه دركشتي طوفان زده اي هستيد كه سوراخ شده و ممكن است غرق شود. و از هرطرف تهديد مي شود و ما نشسته ايم بحث اسكولاستيكي مي كنيم يا بحثهاي خيلي خوبي هم مي كنيم  ولي جايش آنجا نيست. نگذاريد نسل ما نسل نفرين شده اي باشد. 
من و برادرانم نيامديم به اين دانشگاه، به اين شهادتگاه و به اين زيارتگاه كه هرچه را هست ، هرچه را كه خود به خود اتفاق مي افتد، بي عيب بدانيم…
صبرو تحمل و شكيبايي (صبر به معناي انقلابيش) بلند نظري و احساس مسئوليت نخستين وظايف و نخستين ويژگيهاي يك انقلابي يا يك گروه انقلابي است اگر اين را نداريم يا نيست و يا نمي توانيم كسب كنيم بهتر است كه خدا حافظي كنيم. زيرا مرد وزن زبان حالشان اين خواهد بود كه مرا به خير تو اميد نيست شرمرسان. تازه اول كار است هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشيب و فراز هست و هنوز آنقدرشكست و پيروزي هست. ما سرنداده بوديم كه بجايش زر بگيريم، مگر جانمان را براي اين داده بوديم كه به جايش جاه بگيريم؟ از جا برنخاسته بوديم، قيام نكرده بوديم كه درجاهاي بهتر و صندليهاي بهتر و مقامات بهتر قعود كنيم. بايد هشيار بود و اين هشياري درقدم اول به مناسبات و روابط ما با يكديگر ارتباط  پيدا مي كند. نفت نبود، سوخت نبود، ما مي شنيديم چه معنويات متعالي دراين جنوب شهر حكمفرما شده بود. فوق همگامي، همراهي ، چقدرستايش آميز بود. … پس با آن روابط توحيدي كه درشهر حكمفرما شده بود، توطئه ها به ثمر نرسيد، قحطي ها به ثمر نرسيد.
روابط ما با هم اگر عاري از بلند نظريهاي انقلابي باشد، اگر مسأله فقط گرفتن ستون اين روزنامه يا آن روزنامه ، گرفتن اين جا يا آنجا و گرفتن اين بلندگو باشد، خودمان بدست خودمان دستاوردهايمان را نابود كرده ايم نگذاريد شهدا ما را نفرين كنند. بنابراين درمورد اين مسأله داخليمان بايد درمقابل تفرقه افكني مقاومت كرد. …
اسلام ما اسلامي نيست كه مبارزه را انحصار يك نيرو يا يك گروه خاص بداند. مگر پيشواي ما نگفت وقتي دين نداريد آزاده باشيد. حرمت كلمه آزادي ، حرمت كلام مبارزه بايد حفظ بشود. ما چنين اسلامي نداريم. مبارزه حق هر انسان است، حق طبيعيش ، حق فطريش و حقي كه با آن زاده شده است. پس بايد به يكديگراحترام بگذاريم، حرمت هم را حفظ كنيم و مانع تفرقه بشويم. تفرقه چيزي نيست جز انعكاس دشمن و عواملش درصفوف ما. اين كمي از حرفهاي دلم و درد دلم بود…».
آقاي مسعود رجوي درقسمت بعدي سخنان خود، گزارشي درباره 14 سال فعاليت و مبارزه سازمان مجاهدين و 7 سال زندان به مردم ايران ارائه داد و ضمن آن با اشاره به تحولات اين دوران و هم چنين ضربه اپورتونيستي وارده به سازمان ،موضعگيري متقابل سازمان طي 12 ماده را به آگاهي عمومي رساند.

خاطراتى از زندان از زبان مسعود - نقل از ماهنامهٌ شورا شمارهٌ1، صفحه2، آبان1363
« بعد از دستگيري و زدن و بستنها و كشتنهاي آن ايام، نخستين محاكمات ما در بيدادگاههاي شاه تمام شد. به خيلي از ما گفتند بايد بنشينيد و تا«ابد»حبس بكشيد و «بپوسيد» و «لاشه» بشويد. در آن شرايط وظيفهٌ ما چه بود؟ اول با تعدادي از برادران نشستيم و به ارزيابي محيط جديدمان (زندان) پرداختيم. 
سوال اصلي اين بود كه مهمترين خصوصيت يا ويژگي اخص زندان چيست و چه قانونمنديهايي رابه دنبال مي آورد؟ جواب اين بود:‌«محدوديت، محدوديت و باز هم محدوديت» 
شايد ازاين سوال و جواب بديهي تعجب كنيد. اما براي اين كه محدوديت جسمي و فيزيكي به محدوديت و كوته بيني فكري وعقيدتي و سياسي منجر نشود و به پوسيدگي نينجامد ما به اين نتيجه رسيديم كه: 
1- زنداني (علي الخصوص زنداني دراز مدت) پيوسته بايد در فكر «فرار» و درهم شكستن زنجيرهاي اسارت خود باشد. 
2-ارتباط مستمر او با محيط اجتماعي و مردميش هر گز و به هيچ بهايي نبايد قطع شود ولذا كسب اخبار و اطلاعات به يك وظيفه محوري تبديل مي شود 
3- بدون كار و برنامه مشخص و زمانبندي شده زندان كشيدن همانا اتلاف  عمر است. 
4- هركس، هر روز، يكبار ولو براي يك دقيقه، بايد در نهانگاه انديشه اش با خود خلوت كند و اقسام «محدوديت»هاي محيط را به خود گوشزد نمايد و آنها را از صميم دل به خاطر خدا وخلق (و لاغير) پذيرا شود والّا كم حوصلگي و كج خلقي و پرخاشگري و كوته بيني ايجاد مي شود و صميميت رخت بر مي بندد. 
بعدها همه اين رهنمودها و به‌خصوص آخرين آنها خيلي به درد ما خورد. مثلا در سلولهاي شكنجه گاه كميته مشترك شهرباني و ساواك. يعني جايي كه متهمين تحت شكنجه اگر سيگاري بودند اغلب يك سيگار را 7-8 نفري مي كشيدند و لذا مهم بود كه پكها طول نكشد و سيگار را هر چه زودتر به نفر بعد رد كنند. يا اگر گاه به لطايف الحيل پمادي براي ماليدن به پاي شكنجه شده ات پيدا مي كردي مهم بود كه هر چه زودتر آن را با 10-20 پاي مجروح و ورم كرده ديگر تقسيم كني. چون آن پاها هم مثل پاي تو، و در خيلي موارد خيلي بيشتر از پاي تو، قرار و آرام نداشتند و ته مانده لوله پماد مي توانست چند دقيقه‌اي سوزش و ذق ذق لاينقطع پا را كمي تسكين دهد. هم چنين در زندان اوين، گاه مي شد كه مسئول صنفي با دو يا سه خيار به يك بند (در آن ايام حدود 100نفر) چيزي به نام «شربت خيار» مي‌نوشاند، يا يك عدد پرتقال را كه في‌المثل در چلهٌ تابستان خانواده‌يي چند عدد آن را براي فرزندش ملاقاتي آورده بود بين افراد يك اتاق در آن ايام بين بيست تا سي‌نفره تقسيم مي‌كرد. پس مهم بود كه زنداني با توجه به همهٌ محدوديتها زنداني به نيم پر پرتقال چندان چشم ندوزد. 
بگذريم كه محدوديتهاي شكنجه گاهها و قتلگاههاي خميني ازهيچ جهت با شكنجه گاهها و قتلگاهها و زندانهاي شاه قابل مقايسه نيست. من خود در اين جا (پاريس) به كرات شهود عيني را ديده ام كه بالاتفاق مي گفتند كه در همان سلولهايي كه در اوين زمان شاه ما را يك تا سه نفره مي انداختند حالا سي چهل نفر پر مي كنند. چند روزه هم آن را پر مي كنند و تازه خيلي از اعداميها قبل از آخرين وداع دو سه حبه قندي را كه ذخيره چند هفته‌يي آنهاست در طبق اخلاص و ضمناً به مثابه شيريني شهادت به سايرين هديه مي كنند». 
لحظات آزادى از زندان از زبان مسعود رجوى  - درگفتگو با ”بوزيد كوزا”، مصاحبه‌گر مجلهٌ آفريقا آسيا 
«...داشتم از لحظات شادي‌آفرين، مي‌گفتم: مثلاً لحظهٌ آزادي از زندان. در لحظات آزادي جمعيت قابل توجهي در اطراف زندان قصر جمع شده بودند. آنها شعار مي‌دادند و نام مرا فرياد مي‌زدند، من هيچ نمي‌فهميدم. آخر من‌كه كسي غير از يك زنداني سياسي مثل بقيهٌ زندانيان نبودم. مردم از خود بي‌خود شده بودند. رئيس زندان وحشت كرده بود.‌از من خواست به پشت ‌بام زندان بروم و با بلندگو به مردم بگويم كه همهٌ زندانيان آزاد خواهند شد. من كه مات مانده بودم به پشت ‌بام رفتم و مردم سراپاي مرا گلباران كردند. من علت اين همه تشويق را مي‌پرسيدم و فريادها با شكوه‌تر از قبل اوج مي‌گرفت:‌'زنده‌باد مجاهدين' ومن در آن حال فرياد مي‌زدم: 'زنده‌باد خلق'. وحشت مردم از اين بود كه در گيروداري كه آن‌روزها وجود‌داشت، به نحوي ما را از ميان ببرند». 

پيام مسعود رجوى از قزل قلعه به هموطنانش
مسعود رجوى پس از تيرباران همرزمانش در 30فروردين سال51، از شكنجه‌گاه اوين به قزل‌قلعه منتقل شد و صرفاً در بين راه از طريق يكي از مجاهدان و خبر منعكس شده در روزنامه ها،از اعدام ياران و تبديل حكم اعدام خود به حبس ابد مطلع گرديد. پيام زير كه توسط مسعود مخفيانه از قزل ‌قلعه به بيرون از زندان فرستاده شد، وسيعاً در همان زمان منتشر گرديد.
به‌نام خدا
هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابى، برادران مجاهد 
به‌عنوان يك مجاهد ناچيز و به‌اقتضاي وظيفهٌ انقلابي و انضباط تشكيلاتي، خود را آماده كرده بودم تا ناچيزترين سرمايهٌ خود، يعني جانم را به انقلاب اين خلق بزرگ تقديم كنم، تا پيرو صديقي براي قهرمانان ملي و رزمندگان بزرگواري باشم كه با جانبازي و نثار خون خود ثابت كرده اند كه خلق ما تصميم قطعي را براي نجات خويش گرفته است. تصميمي‌كه بر اساس آن هرخلقي از لحظه‌يي كه مرگ را بر تسليم مرجح مي‌داند، پيروزيش مسلم گشته است. اما منافع ديكتاتوري حاكم مخصوصاً در خارج از ايران مرا فعلاً از اين سعادت جاويدان محروم كرده است و درمقابل، دشمن مرا در مظان اتهام سنگيني قرار داده است. اگرچه اين موضوع مرا به‌ياد اين پيام آسماني مي‌اندازد كه: 
لتسمعن من‌الذين اشركوا اذي كثيرا، يعني از بت ‌پرستان آزار و اذيت فراوان خواهيد ديد. هم‌چنين مضمون اين سخن يكي از انقلابيون كه: براي ما چه حزب و ارتش يا فرد هرچه بيشتر در معرض تهمتهاي نارواي دشمن قرار گيريم، مسأله اين است كه او را بيشتر خشمگين كرده‌ايم. 
ليكن آن‌چه در اين لحظات مهم است تجديد عهد با شهداي به‌خون خفتهٌ خلق است كه در آخرين دم لبهاي تبدارشان را بوسيده و صداي پرطنين قلبشان را كه جز به‌خاطر سعادت و آزادي خلق نتپيده است، شنيده‌ام و متفقاً سوگند خورده‌ايم: تا پيروزي!
'و سيعلم الذين ظلموا ايّ منقلب ينقلبون '
به‌زودي ستمگران خواهند ديد كه چگونه آنها را درهم مي‌كوبيم 
3ارديبهشت1351- زندان قزل قلعه 
مسعود رجوى 
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

Saturday, December 19, 2015

لحظات آزادي از زندان از زبان مسعود


پيام مسعود رجوى از قزل قلعه به هموطنانش
مسعود رجوي پس از تيرباران همرزمانش در 30فروردين سال51، از شكنجه‌گاه اوين به قزل‌قلعه منتقل شد و صرفاً در بين راه از طريق يكي از مجاهدان و خبر منعكس شده در روزنامه ها،از اعدام ياران و تبديل حكم اعدام خود به حبس ابد مطلع گرديد. پيام زير كه توسط مسعود مخفيانه از قزل ‌قلعه به بيرون از زندان فرستاده شد، وسيعاً در همان زمان منتشر گرديد
به‌نام خدا
هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابي، برادران مجاهد
به‌عنوان يك مجاهد ناچيز و به‌اقتضاي وظيفهٌ انقلابي و انضباط تشكيلاتي، خود را آماده كرده بودم تا ناچيزترين سرمايهٌ خود، يعني جانم را به انقلاب اين خلق بزرگ تقديم كنم، تا پيرو صديقي براي قهرمانان ملي و رزمندگان بزرگواري باشم كه با جانبازي و نثار خون خود ثابت كرده اند كه خلق ما تصميم قطعي را براي نجات خويش گرفته است. تصميمي‌كه بر اساس آن هرخلقي از لحظه‌يي كه مرگ را بر تسليم مرجح مي‌داند، پيروزيش مسلم گشته است. اما منافع ديكتاتوري حاكم مخصوصاً در خارج از ايران مرا فعلاً از اين سعادت جاويدان محروم كرده است و درمقابل، دشمن مرا در مظان اتهام سنگيني قرار داده است. اگرچه اين موضوع مرا به‌ياد اين پيام آسماني مي‌اندازد كه: 
لِتَسمَعنَّ مِن‌َّالَّذينَ اشركوا اذي كثيرا، يعني از بت ‌پرستان آزار و اذيت فراوان خواهيد ديد. هم‌چنين مضمون اين سخن يكي از انقلابيون كه: براي ما چه حزب و ارتش يا فرد هرچه بيشتر در معرض تهمتهاي نارواي دشمن قرار گيريم، مسأله اين است كه او را بيشتر خشمگين كرده‌ايم. 
ليكن آن‌چه در اين لحظات مهم است تجديد عهد با شهداي به‌خون خفتهٌ خلق است كه در آخرين دم لبهاي تبدارشان را بوسيده و صداي پرطنين قلبشان را كه جز به‌خاطر سعادت و آزادي خلق نتپيده است، شنيده‌ام و متفقاً سوگند خورده‌ايم: تا پيروزي!  
"وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَموُا اَيِّ مُنقَلِبِِ يَنقَلِبوُن "
به‌زودي ستمگران خواهند ديد كه چگونه آنها را درهم مي‌كوبيم .
3 ارديبهشت1351- زندان قزل قلعه
مسعود رجوي
  
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

Tuesday, December 15, 2015

عاليترين ثمرهٴ زندگي سياسي مسعود رجوي در يك كلام



 يك چهره يك مقاومت – قسمت چهارم
تجربهٴ موفق دموكراسي و پلوراليسم
اگر بشود عاليترين ثمرهٴ زندگي سياسي مسعود رجوي را در يك كلام خلاصه كرد، آن كلمه بي ترديد”شوراي ملي مقاومت” است.حاصل هزاران ساعت كار و تلاش او در منتهاي صفا و صميمت، از خودگذشتگي و درايت در طول 14 سال گذشته اينك خود را در پايدارترين ائتلاف تاريخ سياسي ايران متبلور كرده است.شوراي ملي مقاومت كه به عنوان تنها جايگزين دموكراتيك رژيم از اعتبار شايستهٴ داخلي و بين المللي برخوردار است در نقش پارلمان در تبعيد عمل مي كند.
شوراي ملي مقاومت، در حال حاضر 235 عضو دارد و دربرگيرندهٴ شخصيتها و جريانهاي سياسي با عقايد و گرايشات مختلف فكري، اجتماعي و سياسي نمايندگاني از اقليتهاي ملي و مذهبي است.نيمي از اعضاي شورا را زنان تشكيل ميدهند.
آن چه سيماي اين شورا را از هر نظر برجسته ميكند ايمان و التزام به آزادي و دموكراسي است.اين واقعيت در مناسبات داخلي شورا خود را در حق رأي يكسان و متساوي همهٴ اعضا اعم از يك سازمان بزرگ يا يك شخصيت منفرد نشان ميدهد.مسعود رجوي ميگويد:
”واقعيت اين است كه اصولا ما مسأله رأي و رأي كشي را لااقل در دوران انتقال، از اساس و از همان اول حل كرديم.زيرا با توجه به اساسنامهٴ شورا اين مسأله اصلا جا و نقشي ندارد، چرا كه :”تصميمات شورا با اكثريت آراي مجموع اعضاي حاضر و عدم مخالفت سازمانهاي عضو اتخاذ ميگردد... از همان ابتدا ما اين را درست تشخيص ندايم كه براساس عدد و رقم و نيرو وارد كنش و واكنش سياسي بشويم.زيرا از آغاز قصد چيزي گرفتن و چيزي دادن و بده بستان سياسي كارانه نداشتيم”.
شوراي ملي مقاومت در برابر جامعه هيچ چيز را جز نظر و رأي مردم در انتخابات آزاد به رسميت نميشناسد.شاخص اين وفاداري عميق به آراي مردم، در عمر كوتاه(6 ماهه) دولت موقت و اصرار رجوي بر اين كه هر چه سريعتر ادارهٴ امور را به دست نمايندگان مردم بسپرد ديده است”.
بسياري ايراد مي گيرند كه 6 ماه، دوران بسيار كمي براي استقرار يك حكومت پارلماني است.پاسخ مسعود رجوي روشن است:”يك بار خميني به اعتماد مردم، كه هدفشان از سرنگوني شاه در شعارهاي آزادي واستقلال متبلور بود، خيانت كرده است و بازگرداندن اين اعتماد كه ضرورت بازسازي ايران آينده ميباشد، اين است كه مردم اطمينان پيدا كنند تجربهٴ گذشته تكرار نخواهد شد”.
و بالاخره شورا وفاداري خود را به آزادي و دموكراسي را در منشور آزاديها نشان داده است:
آزادي عقيده و بيان، آزادي مطبوعات، آزادي تشكيل و فعاليت احزاب و سازمانهاي سياسي، اتحاديهها و شوراهاي كارگري، دهقاني و صنفي، انجمنهاي دموكراتيك، آزادي شغل و محل اقامت و آزادي مذهب و ... مسعود رجوي معتقد است كه:”آزادي هيچ قيد و بند و شرط و شروطي ندارد”.
طرح مصوب شورا دربارهٴ رابطهٴ دولت موقت با دين و مذهب(آبان 64) ”اعمال هرگونه تبعيض در مورد پيروان اديان و مذاهب مختلف، در برخورداري از حقوق فردي و اجتماعي را ممنوع ميداند”.
طرح شورا دربارهٴ آزاديها و حقوق زنان،(فروردين66) هيچگونه تبعيضي را در انتخاب، در اشتغال، در پوشش و در استفادهٴ يكسان از امكانات و حقوق فردي و اجتماعي بين مرد و زن به رسميت نميشناسد.
طرح شورا درباره خودمختاري(آبان62) حق خودمختاري مردم كردستان ايران را با ارگان قانونگذاري در ”امور داخلي منطقهٴ خودمختار”، به رسميت شناخته است.
شوراي ملي مقاومت در اجلاس شهريور ماه 72 به يك گسترش بي سابقهٴ تشكيلاتي دست يافت و تعداد اعضايش به 235 عضور رسيد.
در اين اجلاس تعداد كميسيونهاي شورا به 18 عدد افزايش يافت.اين كميسيونها پايهٴ دولت موقت آينده را تشكيل ميدهند.اما اوج بلوغ شورا وقتي بود كه در همان اجلاس، خانم مريم رجوي به عنوان رئيس جمهور مقاومت برگزيده شد و بدين ترتيب بالاترين تضمين آزادي و دموكراسي و وحدت ملي در ايران زمين تجسم يافت.
شورا و دولت موقت همچنين، ”سرمايه داري و بازار ملي، مالكيت شخصي و خصوصي و سرمايه گذاري فردي” را پذيرفته است.
شوراي ملي مقاومت در برنامه هاي آيندهٴ خود بيشترين تمركز را روي سازندگي اقتصادي كشور و رفاه اجتماعي قرار داده است.
مسعود رجوي مي گويد”درست در نقطه مقابل خميني بايد بگويم آري ماانقلاب كرديم تا مردممان ارزانتر بخرند، معاش و اقتصاد آنها غني تر و قويتر شود، ما انقلاب كرده و مي كنيم تا مردممان رفاه بيشتري داشته باشند، كشورمان آباد و آزاد شود و مردممان عالمتر باشند...”.

كمپين براي آزادي ايران

نقش مسعود رجوي در سرفصل هاي تاريخي مبارزه




يك چهره يك مقاومت – قسمت سوم

سرفصل هاي تاريخي مبارزه و نقش مسعود رجوي در اين مبارزات  
 30خرداد،پاسخ به ضرورت تاريخ

30خرداد 1360 در حالي كه مجاهدين همه راههاي مسالمت را درنورديده بودند، اين خميني بود كه آخرين ذرات آزادي را لگدمال مي كرد و عزم جزم كرده بود كه سياهترين ديكتاتوري را بر ميهن ما حاكم نمايد.و در همين راستا مجاهدين را در معرض يك انتخاب بزرگ و تاريخي قرار داد.يا مي بايد مثل جريانها و احزاب با يك اشارهٴ خميني تسلم مي شدند و ندامت مي كردند، و يا مي بايد آخرين فراخوان را براي اعتراض و تظاهرات مسالمت آميز براي عقب نشاندن ارتجاع آزمايش مي كردند و اين تصميمي خطير و تاريخي براي آيندهٴ خلق و انقلاب بود.مسعود تصميم گرفت حتي به بهاي فدا كردن بود و نبود خود و سازمانش به ضرورت تاريخ پاسخ مثبت بدهد. 500هزار نفر از مردم تهران در تظاهراتي كه توسط مجاهدين مخفيانه سازماندهي شده بود به خيابانها ريختند و شعار آزادي سردادند اما خميني با كشتار تظاهر كنندگان و اعدام دستگير شدگان حمام خون به راه انداخت.مسعود رجوي دربارهٴ آن روز گفته است:
”... ما تصميم گرفتيم كه حتي به بهاي فدا كردن تمامي بود و نبود و خانمان تشكيلاتي و فرديمان، فتنهٴ خميني و متحدان ضدانقلابيش را از ريشه در اين ميهن براندازيم و با روي گشاده از تمامي مشقات اين مهم ”عاشوراوار” استقبال كنيم.و امروز ميتوانم بگويم كه اگر جز با اين چشمانداز حركت ميكرديم و اگر در لحظهٴ سرنوشتساز به حكم تاريخ و وظيفهٴ عقيدتي و انقلابيمان قيام نميكرديم، امروز همچون بسياري از نيروهاي ديگر آن چه از مجاهدين به جا ميماند، چيزي جز مشتي شعر و شعار و سرافكندگي تاريخي، بيش نبود...”.
مسعود دربارهٴ شرايطي كه به 30 خرداد منتهي شد، گفته است:
”به هر حال، از اين پيش تر، ما نزديك به دو سال و نيم، تماما تحمل كرده بوديم و با صدها و هزاران درخواست و هشدار و اخطار رسمي و غيررسمي، خميني و مقامات رژيمش را به احترام گذاشتن به حداقل حقوق و آزاديهاي دموكراتيكي كه انقلاب براي آن برپا شده بود، فراخوانده بوديم.اما او، چنان كه ديگر امروز مطلقا به اثبات رسيده است، نه تنها با نيروهاي دموكراتيك و انقلابي، بلكه با نزديكترين متحدان خود نيز، كه حتي ذره يي انتقاد و مخالفت داشته باشند، كمترين سرسازگاري نداشته و در جنون انحصارطلبانهٴ ضدمردمي و ضداسلاميش، به گونه يي كاملا شرك آميز حاضر به تحمل هيچ كس جز”خودش” نبوده و نيست..
اما شرف و ارادهٴ پيشتازان مجاهد خلق بسا فراتر از اين بود كه به دژخيم تسليم شوند و يا سازش سياه و ننگين را بر مقاومت خونين و پرافتخار مرجح شمارند...”.

پروازي بزرگ براي معرفي جايگزين سياسي رژيم
روز 7 مرداد سال 60 خبري به سرعت در سراسر ايران پيچيد، از خانه و قلبها گذر كرد و دوستان خلق و انقلاب را چشم روشن نمود.مسعود از قلب پايگاه يكم شكاري دشمن به فرانسه پرواز كرده بود.او رفته بود تا فرياد حق طلبانهٴ مردم ايران را در مداري بسا بالاتر به گوش جهانيان برساند.
مجاهدين پس از سي خرداد و آغاز مقاومت مسلحانه با تهاجم مطلق انقلابي قلب و سر رژيم را نشانه گرفته بودند.تهاجم آنچنان برق آسا و ضربات آنچنان سنگين بود كه خميني و نيروهاي تا بن دندان مسلحش ميخكوب شدند و در وضعيت تدافعي كامل قرار گرفتند.در چنين شرايطي مسعود رجوي به منظور تشكيل يك جايگزين دموكراتيك و مردمي به تشكيل شوراي ملي مقاومت همت گمار و در 30 تير 1360 تأسيس شوراي ملي مقاومت را در تهران اعلام كرد.تشكيل شورا يك گام بزرگ تاريخي بود كه مجاهدين تمامي سرمايهٴ سياسي و سازماني خود را وقف آن كردند.مسعود رجوي دربارهٴ تأسيس شوراي ملي مقاومت آن هم در شرايطپس از 30 خرداد در تهران مي گويد:”ما يك قدم تاريخي در جهت اتحاد همهٴ نيروهاي خواهان آزادي و استقلال و تماميت ايران برداشتيم به ضرورت اتحاد نيروها، پاسخ عملي داديم و يكي از مهمترين دلايل شكستهاي قبلي را كنار زديم”.در همين راستا بود كه به پيشنهاد سازمان مجاهدين، مسعود رجوي در پروازي پرريسك و خطر به پاريس عزيمت كرد تا جانشين دموكراتيك رژيم را در سطح بين المللي معرفي و تثبيت كند.او خود در اين باره گفته است:
”بلافاصله بعد از نخستين ضربهٴ نظامي و سلب ثبات و بي آينده كردن رژيم خميني، ما ميبايست در زمينهٴ سياسي هم كارمان را متعادل و متوازن ميكرديم و آلترناتيو خودمان را ارائه ميداديم.
به اين ترتيب ،با تأسيس شوراي ملي مقاومت، آلترناتيو(حكومت جانشين) ما در قبال رژيم خميني هم مشخص شد و بعد سياسي حركتمان با بعد نظامي آن، متطابق و متوازن گرديد.
ما نبايد ميگذاشتيم كه خلاء رهبري انقلاب كه دفعهٴ پيش، رندانه و مكارانه و رياكارانه به وسيلهٴ خميني پر شد و به اينجاها كشيد، اين بار نيز به ترتيبي ديگر تكرار و بر ضد آزادي و استقلال ايران پر شود”.

حمايت بين المللي از مقاومت
افشاي جنايتهاي رژيم و به ثبت دادن نام اين ديكتاتوري ضدانساني به عنوان منفورترين ديكتاتوري عالم از درخشانترين اوراق تاريخچهٴ مقاومت ايران است كه به رهبري مسعود رجوي در خارج كشور شكل گرفت.
بخش عظيمي از اين فعاليت گسترده را هزاران ديدار، مصاحبه، پيام، تلگرام و نامهٴ خود مسعود تشكيل ميداد.بخش ديگر در مأموريتهاي هيأتهايي بود كه او به سازمانهاي بين المللي حقوق بشري، جلسه هاي حقوق بشر سازمان ملل، و كنفرانسهاي سالانهٴ احزاب مي فرستاد.
شهيد بزرگ حقوق بشر دكتر كاظم رجوي از جمله سفيران ثابت او براي دادخواهي نزد ملل متحد و ديگر مجامع حقوق بشري بود.
حاصل اين فعاليتها علاوه بر 52 بار محكوميت رژيم در ملل متحد، موجي از حمايت از مقاومت ايران بود.
يك طومار عليه رژيم قرون وسطايي در اروپا و آمريكا در سال 1362، حمايت 1700 سياستمدار، رهبران سازمانهاي كارگري و استادان دانشگاه را به دست آورد.طومار ديگر در اوايل سال 1365 كه در 57 كشور مطرح شد، حمايت بيش از 5000 شخصيت از جمله 3500 نمايندهٴ پارلمان را از سياست صلح مسعود رجوي مسئول شوراي ملي مقاومت به دست آورد.
در خرداد 1368 بيش از 300 تن از نمايندگان پارلمان اروپا حمايت قاطع خود را از مقاومت ايران ابراز كردند.
در سال 1371 پارلمان اروپا از فراخوان خانم مريم رجوي در اعتراض به سركوب زنان ايراني وسيعا حمايت كرد.در همين سال، 1500 نمايندهٴ پارلمان از 20 كشور جهان، شورا را به عنوان تنها آلترناتيو دموكراتيك در مقابل رژيم، مورد حمايت قرار دادند.
در آمريكا نيز اكثريت كنگره اعلام كرد:”شوراي ملي مقاومت ايران تحت رهبري مسعود رجوي، با اعلام برنامهٴ مشخص و تعيين سياستهاي مسئولانه نشان داده است كه در قبال تحولات بين المللي مصمم و قادر است در رابطه با صلح و ثبات در اين منطقهٴ حساس مشاركت نمايد.
گزارشهاي منابع بيطرف مؤيد اين است كه شوراي ملي مقاومت، با اتكاء به بازوي نظاميش، ارتش آزاديبخش ملي ايران و با پشتيباني مردم و همگام با اعتصابها و تظاهرات چند ماههٴ گذشته در ايران قادر به برقراري آزادي و دموكراسي در ايران است...”
بيانيهٴ اكثريت كنگرهٴ آمريكا سپس خواستار حمايت از شوراي ملي مقاومت شده و در پايان گفته است:”مناسب است كه شوراي امنيت سازمان ملل متد مسأله تحريم نفتي و تسليحاتي عليه رژيم حاكم بر ايران را طرح نمايد”.
در آبان 1371 و به دنبال اعلام حمايت نمايندگان كنگره، 62 سناتور نيز به آنان پيوستند.انتخاب رئيس جمهور برگزيده مقاومت، خانم مريم رجوي از سوي پارلمان مقاومت، اعلام حمايت از مقاومت را در سطح بين المللي، وارد دوران جديدي كرد.نامه هاي تبريك صدها نمايندهٴ پارلمان و ديدارها بخشي از اين فضاي تازه بود.در زمستان سال 1372، پارلمان اروپا طي قطعنامهٴ شديد اللحني فشارهاي رژيم آخوندي عليه اقامت خانم رجوي در فرانسه را قويا محكوم كرد.

آمده ام خودم را فديهٴ رهايي خلق در زنجيرم بكنم
در گذار نبرد سهمگين مجاهدين با خميني، مسعود كه به خوبي به نقش مبنايي ايدئولوژي در پيشرفتهاي سازمان مجاهدين خلق ايران واقف بود در سال 64، سازمان پيشتاز مقاومت را وارد كورهٴ گدازان يك انقلابي دروني ايدئولوژيك كرد.او براي اين انقلاب” تمامي پرستيژ تاريخي و تشكيلاتي و ملي و بين المللي خود را به گرو گذاشت”.تا از مجاهدين انقلابيوني ”صيقل يافتهتر”،”آبديدهتر”،”استوارتر”،”آسيب ناپذيرتر”و”آيندهدارتر” بسازد.مجاهديني كه بتوانند ”ستم و استبداد مذهبي خميني را درهم بشكنند” و در ”توفان حوادث” گزندي نبينند.اين انقلاب كه با ورود عنصر زن به رهبري اسزمان-يعني اعلام همرديفي خانم مريم رجوي با مسئول اول سازمان مجاهدين خلق-و يك طلاق و ازدواج در رأس رهبري سازمان آغاز شد، در واقع سرآغاز يك جهش رهائيبخش ايدئولوژيك در درون مجاهدين بود كه ثمرات آن تاكنون نيز ادامه دارد.شوراي رهبري مجاهدين كه تماما از زنان مجاهد تشكيل شده است دستاورد اين انقلاب ايدئولوژيك در پايان يك دهه است.شورايي كه به گفته مسعود ”در تاريخ معاصر ايران و شايد جهان بيسابقه است”.
مسعود در مراسم عقد ازدواجش با مريم رجوي، در 30 خرداد 64 دربارهٴ انگيزهاش از انقلاب ايدئولوژيك گفته بود:
”در مبارزه با خميني، كمربندها را بايد محكمتر بست.اول از همه خود مجاهدين.اين طور كه نميشود.چاه باطل خميني خيلي عميق است.صدبار از چاه باطل شاه عميقتر و جنايتكارتر.پس ستيغ قلهٴ حق هم بايد هر چه سر به فلك كشيده و هر چه تيزتر باشد.هر چه خالص تر و هر چه مطهرتر... پيام چيست؟بله من آمدهام تا خودم را و نسلم را و سازمانم را فدا بكنم، براي رهايي مردم ايران.هزارها بار قلبم را سوراخ كردند.هزارها بار بر بدنم شلاق زدند، من مجاهد خلقم،صدها هزارانم، نمايندهٴ نسل بيشمارانم.آمدهام خودم را فديهٴ رهايي خلق در زنجيرم بكنم.آي مردم ايران:من انصاري الي الله”.

فروغ فدا و پاكباختگي
پرمعناترين و انگيزاننده ترين پيام خون شهيد مجاهد دكتر كاظم رجوي، پرتو پرفروغي است كه بار ديگر بر پاكبازي رهبر ما مسعود گواهي ميدهد و او را با خلق محبوبش پيوند ميدهد.همان فروغ فدا و پاكباختگي تمام عيار كه از پيكر به خون تپيدهٴ اشرف رجوي و جگرگوشهٴ شيرخوارهاش در بازار شام(تلويزيون) خميني برتابيد و در اعماق قلب و جان مردم ايران نشست.همان پرتوي كه با اعدام منيره رجوي به دستور شخص خميني، ازخون پاك او برخواست و باز هم صدق و اخلاص رهبر ما مسعود را به اثبات رساند.رهبري كه از آغاز با منطق فداي عاشوراگونهٴ حسيني قدم در راه رهايي خلق و ميهن نهاده و نخستين درس مجاهدت را صدق و فدا شناخته است.پيامي كه زخمهاي غدر و خيانت خميني در عمق ضمير انسانها را درمان ميكند و رودروي همهٴ راه حلهاي ارتجاعي و استعماري، راه استقلال و آزادي را در برابر مردم ما ميگشايد.پس خون دكتر كاظم رجوي نيز همچون منيره و اشرف در عميقترين و مهمترين پيام اجتماعي و عقيدتي خود مرز بين رهبري پاكبار مسعود و آن چه را كه تاكنون در مرام و مسلك شاه و خميني عريان شده روشن ميكند.زيرا همگان ميبينند كه اگر اين رهبري نيز همچون ساير مدعيان ذرهيي درد خود ميداشت  حفظ زن و فرزند و خواهر و برادر و پدر و مادر-همچنان كه دربارهٴ خيليها شخصا رعايت و سفارش كرده-برايش آسان بود...
اما اين خونهاي گران قدر بينات درخشان و روشنگري است كه يك حقيقت بزرگ تاريخي را به اثبات مي رساند.حقيقتي كه به خطيرترين مسأله خلق و انقلاب يعني رهبري مربوط مي شود و بشارت دوران نويني از شكوفايي اجتماعي را در پرتو يك رهبري كه ضد تمام عيار خميني و خميني گرايي است به همراه دارد.انقلاب نوين ايران تاكنون نيز با اتكاء به همين محور اخلاص و فدا كه نه يك مقولهٴ فردي بلكه طليعهيي بر عاليترين مدارج تكامل اجتماعي و مبشر آزادي و رحمت و يكانگي است، به پيش رفته است”.(خانم مريم رجوي-ارديبهشت 69)

افتخار برافراشتن پرچم صلح
2ميليون كشته و مجروح، 3ميليون آواره، 1000ميليارد دلار خسارت، 50شهر و 3000روستاي نابود شده ... اين بخشي از خسارتهاي 8 سال جنگ ضدميهني خميني بود.
وقتي مسعود رجوي در بحبوحهٴ نعره هاي ”جنگ جنگ ...” و دجالگري ” قدس از طريق كربلا”ي خميني، به نام مقاومت و به نام مردم ايران پرچم صلح را برافراشت، آماج رذيلانهترين حمله ها و برچسبها از سوي رژيم جنگ افروز، دم و دنبالچهها و ميانهبازان شريك جرم خميني در جنگ خانمانسوز قرار گرفت.اما او ميگفت:”آيا بس نيست؟آيا اين همه تلفات جاني و مالي و خسارت بس نيست؟
امروز وقتي مردم ايران از خرد و كلان، در مقابل نعرهٴ ”جنگ جنگ” به تنگ آمده اند، وقتي كارد به استخوان رسيده، وقتي جانشان به لبشان رسيده، وقتي جوانها را خانوادهها قايم مي كنند كه خميني آنها را به زور نبرد، وقتي دسته دسته از توي خيابانها دستگير مي كنند و مانند گوشت دم توپ به جبههها مي فرستند، صحت موضعگيري ما باز هم بيشتر و بيشتر اثبات ميشود.
مگر خميني به فكر صلح است؟مگر خميني به فكر جان مردم است؟نه، او بلاي جان مردم است.اين وظيفهٴ ما بود و هست كه براساس طرح صلح شوراي ملي مقاومت، طومار جنگ را در هم بپيچيم و صلح عادلانهٴ پايدار را با همسايه مستقر بكنيم”.
در سال 59 به هنگام اشغال خاك ايران توسط عراق، مجاهدين عليه قواي بيگانه وارد جنگ شدند و در اين مسير شهيداني نيز دادند.اما از خرداد 61 كه نيروهاي عراقي به مرزهاي بين المللي عقب نشيني كرده و خواستار صلح شدند، شوراي ملي مقاومت جنگ را نامشروع، ضدملي و عليه منافع مردم ايران خواند.چرا كه فقط خميني براي استمرار حاكميت خود و پوشاندن سركوب داخليش بر ادامهٴ جنگ اصرار مي ورزيد.در 19 دي 61 طرح صلح شورا در شوراي ملي مقاومت تصويب و اعلان شد و سپس حمايتهاي وسيع بين المللي را به سود سياست صلح مقاومت برانگيخت.در داخل كشور نيروهاي مقاومت پراتيك هاي گسترده يي عليه جنگ و براي صلح برگزار كردند.در 25بهمن 62 و 25خرداد64، به درخواست مسعود رجوي، دولت عراق بمباران شهرهاي ايران را قطع كرد.
مسعود رجوي به هنگام عزيمت از فرانسه به خاك عراق گفت:
”دم زدن از صلح كافي نيست، بايد سرچشمهٴ جنگ را كور كرد.يعني خميني را. با يك اقدام عملي.اين سفر در يك بعد خودش پاسخي است به همين نياز عيني و تاريخي و اجتماعي و سياسي.براي مجاهدين اين يك عبور عاشوراگونهٴ ديگري است”.
ديدار صلح در بغداد طلسم جنگ طلبي خميني را درهم شكست و بالاخره ميوهٴ استراتژيكي صلح در تشكيل ارتش آزاديبخش به بار نشست.ارتشي كه يكسال پس از تولدش زهرآتش بس را به كام خميني ريخت.

پرواز بر فراز  توفانها
در بهار 65 در اوج حمايتهاي بين المللي از سياست صلح شوراي ملي مقاومت، خميني كه سرچشمهٴ بي آيندگي و در انزواي بين المللي خود را در شخص مسعود رجوي ميديد، دست به توطئه چيني و زد و بند پشت پرده عليه اقامت او در فرانسه زد.اما مسعود با پذيرش ريسكي بزرگ توطئه دشمن را درهم شكست و با پروازي” بر فراز توفانها” به جوار خاك ميهن و نزد رزمندگان آزادي عزيمت كرد.در اين باره سخن بسيار است.
او خود گفته بود:
”از ابتدا نيز جز در مسير سرنگوني خميني و براي تسريع در سقوط اين دژخيم، به فرانسه نيآمده بودم.مسئول مقاومت يك خلق در زنجير، با اين همه شهيد و اسير، به فرانسه نيآمده بود تا مثل بقاياي شاه و خميني و مرتجعين چپ نماي گريخته از ميدان و باندهاي جنايتكار و تبهكار، در خارجه عاطل و باطل باشد و به سر و روي رزمندگان رهايي خلق و ميهن چنگ و ناخن بكشد.بنابراين در برابر خميني جلاد و جنايتهاي او، بي طرفي و سكوت پيشه كردن از جانب ما، خودش بزرگترين خيانت است.يعني تا جان در بدن دارم و تا آخرين نفس، يك لحظه نيز از مجاهدت براي سرنگوني دژخيم و آزادي ايران و هموطنانم فروگذار نخواهم كرد.
خون من هم از كبوتران خونين بال ميليشيا، از خواهران و برادران اسيرمان در زير شكنجه، و از خون دهها هزار شهيد مجاهد خلق و از خون اشرفم و موسايم رنگين تر نيست.بنابراين حتي اگر به رژيم خميني مسترد شوم و تيرباران شوم و مرا بسوزانند و خاكستر كنند، پيركفتار خائن جماران بداند كه از خاكسترم نيز خروش مرگ بر خميني ،سلام بر خلق، سلام برآزادي بر خواهد خاست.ميخواهم بگويم كه ديگر از اين جا، از فرانسه، نمي توان جنبش انقلابي و سرنگوني مسلحانهٴ دشمن ضدمردمي و قيام مردمي را در مسئولترين مواضع آن به پيش برد و به پيش راند و هدايت و اداره كرد...وظيفهٴ مبرم ما است به جايي برويم كه بشود خواستهٴ خلق را لبيك گفت”.
مسعود رجوي در ميان استقبال رسمي وارد فرودگاه بغداد شد و از آنجا مستقيما به زيارت اماكن مقدسهٴ كربلا و نجف شتافت.راز و نياز پرشور مسعود و مريم رجوي در حرم مطهر حضرت علي”ع” و امام حسين”ع” پيشوايان عقيدتي مجاهدين دلها را مجذوب و هر شنوندهيي را تحت تأثير قرار ميداد.اوج اين راز و نياز عارفانه وقتي بود كه مسعود از قتلگاه امام حسين”ع” خروش برآورد كه”آي مردم ايران، آنهايي كه در گوشه و كنار صداي من به گوشتان ميرسد.از قتلگاه حسين شما را مخاطب قرار ميدهم:هل من ناصر ينصرني، هل من ناصر ينصرني، هل من ناصر ينصرني!”.

اي دشمن ار تو سنگ خاره يي من آهنم
مسعود به هنگام ترك فرانسه گفته بود” وظيفه مبرم ماست به جايي برويم كه بشود خواستهٴ خلق را لبيك گفت”.در خرداد 66 وقتي فرمان تأسيس ارتش آزاديبخش را اعلام مي كرد شايد قبل از هر كس، خود او بود كه از گفتن جانانهترين لبيك به خلق محبوبش سرشار از شور وشعف بود:
”... از همهٴ دلير مردان و شيرزناني كه نبرد با ستمگر دوران را اراده كرده و آمادگي حمل سلاح دارند و همچنين از نظاميان ميهن پرست كه نميخواهند رودرروي خلق به رژيم خميني خدمت كنند، دعوت مي كنم كه به ارتش آزايبخش ملي بپيوندند...”.
اگر شوراي ملي مقاومت عاليترين ثمرهٴ زندگي سياسي مسعود رجوي است، ارتش آزاديبخش زيباترين محصول سياسي-نظامي مقاومت حماسي است كه مسعود بنيان گذاشت.ارتشي كه تا هنگام تأسيس 70هزار خون در مقدمش نثار شده بود.


كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

Sunday, December 13, 2015

ديدگاه مسعود رجوي درباره آزادي


يك چهره يك مقاومت – قسمت دوم
 مسعود رجوي:”آزادي ضرورت دوام انسان در مقام انساني است”
آزادي، مضمون اصلي تمامي سخنرانيها،مصاحبه ها،موضعگيريها و پيامهاي مسعود رجوي طي سه دهه و نيم فعاليت سياسي پس از انقلاب ضدسلطنتي بود چرا كه خميني ناخداي استبداد بود و دشمن تمام عيار آزادي.
او ميخواست آزاديها را تا آخرين ذره و قطره دود كند و مجاهدين را محو و نابود سازد اما خداي آزادي ماهرانه با او در جنگ شد.در اين راستا بود كه مجاهدين از همان روزهاي نخست براساس اعتقاد خود به دموكراسي و آزاديهاي مردمي به افشاي ماهيت انحصارطلبانه و سركوبگرانه ارتجاع پرداختند و در عين حال رجوي به جد تلاش كرد تا از هرگونه تقابل زودرس با رژيم جلوگيري كند.
رجوي از اولين روزها مسأله مبرم ايران را آزاديهاي سياسي اعلام نموده و مهمترين تهديد را انحصارطلبي و ديكتاتوري مذهبي معرفي كرده بود.از همان ماههاي اول، بارها نسبت به بازگشت ديكتاتوري تحت نام مذهب، هشدار داده بود و گفته بود كه ”مبادا آزاديها سربريده شود”!
در 14 اسفند 58 بر مزار دكتر مصدق، گفت:”اسلام آري اما ارتجاع هرگز”. 
و در 28 اسفند وقتي كه مجاهدين برنامهٴ مرحله يي و انتظارات حداقل خود را از جمهوري اسلامي اعلام كردند باز هم تأكيدشان بر ”آزادي كامل عقيده، بيان، قلم، مطبوعات، احزاب و كليه اجتماعات سياسي و صنفي با هر عقيده و مرام” بود.در همان ايام رجوي در مصاحبهيي با روزنامهٴ كيهان گفت:”آزاديهاي انقلابي شوخي بردار نيست... هر كس بخواهد آزاديها را محدود كند نه اسلام را شناخته، نه انسان را و نه انقلاب را. آزادي ضرورت دوام انسان در مقام انساني است والا كه با حيوانات فرقي ندارد”.
او معتقد است كه ”آزادي هيچ قيد و بند و شرط و شروطي ندارد و تا مرز قيام مسلحانه عليه نظام مشروع و قانوني كشور امتداد پيدا ميكند”. او مي گويد در شوراي ملي مقاومت كه جايگزين دموكراتيك و مردمي رژيم خميني است براي اولين بار در تاريخ ايران حرف اين است كه ”آزادي هيچ محدوديت اصولي ندارد”.
اما اين هنوز بخشي محدود از اعتقاد عميق او به آزادي و دموكراسي است.براي مسعود آزادي يك ارزش ايدئولوژيك است.”آزادي جوهر و مفهوم حركت تاريخ است”، ”آزادي فلسفهٴ هر انقلاب و دگرگوني است”، ”آزادي و رهايي جوهر تاريخ و جوهر انساني است”، ”آزادي حقي همگاني است”،”آزادي نه يك تفنن، بلكه ضرورت اجتناب ناپذير انقلاباتي از قبيل ماست”،”دموكراسي براي ما، نه فقط بيانگر شكفتگي آزاديهاي فردي بلكه به ويژه مبين مسئوليت دستجمعي نيز هست”.
در واقع بارزترين وجه مميزه اسلام مجاهدين با اسلام خميني، از همان اول بر سر آزاديهاي دمكراتيك بود.به اعتقاد مسعود، بدون آزادي و احترام به اختيار و انتخاب انساني، دم زدن از خدا و اسلام بيهوده است.او در جمعبندي يكسالهٴ مقاومت در سال 61 دربارهٴ آزادي گفته بود”وقتي مقاومت ما پيروز شود، يكي از بزرگترين موانع انقلابات معاصر و بلكه مهمترين عامل انحراف و اضمحلال آنان كه همانا تجاوز به حريم مقدس آزادي(تحت انواع و اقسام بهانه ها) است از ميان برداشته ميشود. ما آزاد كنندهٴ هيچ كس نيستيم، براي اين كه يك خلق، آزادي خود را قدر بشناسد، نهايتا بايستي خود، خود را آزاد كند، پس ما آزاد كننده نيستيم، ما راهبر و راهگشاي طريق”آزادي” هستيم”.
در اواسط سال 1358، رجوي براي مقابله با برداشتهاي استبدادي و ارتجاعي خميني از اسلام، يك مبارزهٴ فرهنگي و ايدئولوژيك را در ميان روشنفكران و نسل جوان مسلمان با برگزاري كلاسهاي درس فلسفه در دانشگاه صنعتي شريف تهران، آغاز كرد.هر هفته ده هزار دانشجو در اين كلاس شركت ميكردند و بيش از يكصدهزار تن نيز ويدئوي اين كلاس را در 35 شهر و شهرستان مختلف ايران مي ديدند.متون مكتوب اين كلاسها، بطور هفتگي در صدها هزار نسخه منتشر و در سراسرايران به فروش ميرسيد.در اين آموزشها كه به ”تبيين جهان” معروف شد مسعود قبل از هر چيز، خميني و استبداد مذهبي او را از نظر ايدئولوژيك مورد تهاجم قرار ميداد و انديشهٴ او را با استناد به قران و عملكرد پيامبر اسلام و رهبران و ائمه تشيع، مفتضح و مغلوب مينمود.پيام ايدئولوژيكي و سياسي رجوي طي اين درسها اين بود كه ”آزادي جوهر تكامل و كلمهٴ اصلي اسلام و انقلاب است”.
اين كلاسها شانزده هفته بيشتر بطول نينجاميد و خميني در بهار 59 دانشگاهها را تحت عنوان ”انقلاب فرهنگي” تعطيل كرد.بدين ترتيب مجاهدين طي دو سال مبارزهٴ سياسي، توانستند خود را به عنوان بزرگترين نيروي سياسي ايران تثبيت كنند.تيراژ نشريهشان به بيش از 500 هزار نسخه ميرسيد كه بسيار بيشتر از روزنامههاي رسمي بود.
 
شركت در انتخابات مجلس براي حراست از آزادي
كانديداتوري مسعود رجوي براي انتخابات مجلس مورد حمايت تمام احزاب و گروههاي شناخته شدهٴ سياسي آن روز ايران(به استثناي حزب آخوندها) بود.
در دور دوم انتخابات، علاوه بر نيروهاي ملي، اقليتهاي قومي و مذهبي، كمونيستها و بخش وسيعي از بازار، نويسندگان، روشنفكران و دانشگاهيان، از او حمايت ميكردند، حتي بازرگان، نخست وزير وقت، در تاريخ 16 ارديبهشت 59، خواهان رأي دادن به مسعود رجوي به عنوان ”معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان” گرديد.
در انتخابات مجلس به رغم تقلبهاي فراوان با اين حال وزارت كشور رژيم، اعلام نمود آقاي رجوي كه كانديداي مجلس از تهران بود، بيش از 530هزار رأي(بالاتر از 25درصد) بدست آورده است.يعني همان نتايج پرتقلب اعلام شده از سوي رژيم، حاكي از اين بود كه در تهران از هر 4 نفر 1 نفر به مسعود رجوي رأي داده است.در شهرستانها نيز براساس آراي اعلام شده، مجاهدين ميبايد 35 كرسي(به نسبت حزب جمهوري اسلامي) به دست مي آوردند.اما خميني نگذاشت حتي يك تن از مجاهدين به مجلس راه يابد.در واقع بنا به اعلام خود رژيم به رغم تمامي تقلبها مجاهدين در رديف دوم(بعد از رژيم) بودند.
 
دست خود زجان شستم، از براي آزادي
خميني كه از فعاليتهاي افشاگرانهٴ مجاهدين، جارو شدن تدريجي دم و دستگاه حكومتش را بو كشيده بود، ناگزير پردههاي فريب و دجالگري را كنار گذاشت و بي پرده تر به ميدان آمد و به سركوبي آزادي پرداخت.او طي سخناني در 4 تير 59، مرزها را ترسيم كرد.خميني گفت:
”دشمن ما نه در آمريكا، نه در شوروي و نه در كردستان است، بلكه در همين جا، در مقابل چشمان ما، در همين تهران است”.
متعاقبا ”مرگ بر مجاهدين” شعار اصلي رژيم شد و حمله به مراكز سازمان كه از اولين ماههاي حكومت ملايان شروع شده بود، شدت يافت.در هفته قبل از اين يعني در 22 خرداد، مسعود رجوي در آخرين متينگ عمومي مجاهدين در ورزشگاه امجديهٴ تهران، در برابر بيش از دويست هزار نفر كه در داخل و خارج ورزشگاه اجتماع كرده بودند، اين جمعيت انبوه را براي ”آزادي ...آزادي بيان و انجمنها و گروهها” در سخنراني مشهور خود ”چه بايد كرد؟” به خروش آورده بود.پاسداران با گلوله و گاز اشك آور هم نتوانستند متينگ را به هم بريزند و مقاومت مسالمت آميز انبوه مجاهدين بسيار مؤثر بود.نتيجهٴ تيراندازي يك كشته، صدها مجروح و هزاران مضروب از مجاهدين بود.جو حمايت اجتماعي از مجاهدين و تنفر عمومي از جنايت ايادي خميني، آن چنان بالا گرفت كه حتي پسر خميني(احمد)، جنايت پاسداران را بعنوان ”خيانت به اسلام” محكوم كرد.سرپرست شهرباني كل و معاون وزير كشور و شماري از نمايندگان مجلس خميني، در شمار محكوم كنندگان بودند.بسيج افكار عمومي عليه پديدهٴ چماقداري، خميني را به راستي به وحشت انداخت.او با اعلام اين كه ”مجاهدين بدتر از كفار هستند” تصميم نهايي خود را براي سركوبي تمام عيار مجاهدين اعلام كرد.
به رغم همهٴ اين مسائل و با وجود تحمل دهها شهيد و انبوه زندانيان، مجاهدين، حتي تا يك سال بعد تلاش كردند كه به فعاليت سياسيشان براي برقراري دموكراسي در ايران به شيوه هاي مسالمت آميز ادامه دهند.اما اين دوران در 30 خرداد 60، با سركوب تظاهرات 500هزار نفري مردم تهران توسط خميني و به راه انداختن يك حمام خون به پايان رسيد.
 

مسعود رجوي كيست ؟



يك چهره يك مقاومت – قسمت اول   
 چهره درخشان 4 دهه مبارزات مردم ايران 
مسعود رجوي در سال 1327 در طبس از شهرهاي استان خراسان متولد شد.تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در مشهد گذراند.سپس رشته حقوق سياسي را در دانشگاه تهران به پايان برد و از دانشكده حقوق فارغ التحصيل شد.مسعود در دوران دبيرستان با محافل و انديشه هاي مذهبي، سياسي آشنايي پيدا كرد.اما بيش از همه به آيت الله طالقاني علاقه داشت.وي در سال 1346 در حالي كه فقط 19 سال داشت به عضويت سازمان درآمد.متعاقبا در ارتباط مستقيم با محمد حنيف نژاد بنيانگذار مجاهدين قرار گرفت.او در آن زمان جوانترين عضو مركزيت مجاهدين بود كه به عضويت گروه ايدئولوژي سازمان انتخاب شد.به هنگام يورش ساواك در شهريور 50، به همراه اولين موج دستگيريها بازداشت شد و به اعدام محكوم گرديد.اما به دنبال فعاليتهاي بينالمللي، اين حكم به حبس ابد تبديل شد.در آن زمان برادر بزرگتر او، شهيد دكتر كاظم رجوي، يك بسيج گستردهٴ بين المللي را براي جلوگيري از اعدام وي سازمان داد.عفو بين الملل،صليب سرخ جهاني و هم چنين شخصيتهاي برجسته اروپايي نظير فرانسوا ميتران،بارها براي نجات جان او دخالت كردند.در همان زمان دفاعيات مسعود در بيدادگاه نظامي شاه، در بيرون زندان وسيعا منتشر شد.ساواك كه به دليل فشار بين المللي نميتوانست او را اعدام كند، تا آخرين سالها مسعود را تحت فشار و شكنجه قرار ميداد.به خصوص در سالهاي 54-53، شدت شكنجه هاي دژخيمان ساواك به حدي رسيد كه توان فيزيكي وي را به صفر رسانده بود اما او با پايداري و صلابتش ساواك را تحقير و منكوب ميكرد.
در سال 54 پس از ضربه خيانت بار اپورتونيستهاي چپ نما به سازمان با تدوين و آموزش مواضع مجاهدين، مسعود سازمان متلاشي شده را مجددا بازسازي و احيا كرد.
مسعود رجوي در 30 ديماه 57، يك هفته پس از فرار شاه، به يمن قيام مردم، همراه با آخرين گروه زندانيان سياسي از بند رست.

فرازهايي از دفاعيات مسعود در بيدادگاه شاه :
-من و دوستانم از فرزندان دكتر مصدق هستيم و به پول و مقام پشت پا زده ايم.
-در اين مملكت عده يي از رجال طرفدار روس بودند و عده يي طرفدار انگليس.اما مصدق نمي خواست هيچ سلطه يي بر كشور ما برقرار باشد.
-در جنگ داشتن سلاح مهم است ولي انسان مهمتر است. 
-امشب و فردا شب، آخرين شب ماست.ما به جرم خود افتخار مي كنيم.
-به غير از نبرد يا تسليم راه ديگري وجود ندارد، صبح نزديك است.
-در آتيه،روزهاي طلايي-مانند 30 تير- بسيار خواهيم داشت.
-حضرت علي مي گويد خداوند استخوان هيچ ملتي را پيوند نمي دهد و استحكام نمي بخشد مگر بعد از سختي ها و گرفتاريها.
-از ريختن خون يك نفر، صدها نفر مثل او برمي خيزند.
-تنها راه مبارزه، راه انقلاب مسلحانهٴ توده يي است.
 پيام شهيد بينانگذار سعيد محسن براي مسعود
”سلام مرا به مسعود برسان و به او بگو كه مسئوليت تو خيلي سنگين شده است و تنها فردي هستي كه از كميته مركزي باقي مانده يي و تمامي تجربيات سازماني در وجود تو متبلور ميباشد، بار امانتي است كه در اين مرحله به تو سپرده شده، كوران حوادث زيادي را خواهي ديد و به فتنه هاي زيادي خواهي افتاد.تمامي تمجيدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهيد ميشويم و تمامي تهمتها نثار تو خواهد شد، چون ميدانم كه به مبارزهٴ خودت ادامه خواهي داد و وارد مراحلي ميشوي كه خيلي خيلي بالاتر از ماها قرار خواهي گرفت.زيرا تو هر روز و هر ساعت شهيد خواهي شد.آري يك شهيد مجسم”.

پيام مسعود از قزل قلعه
”... به عنوان يك مجاهد ناچيز و به اقتضاي وظيفه انقلابي و انضباط تشكيلاتي، خود را آماده كرده بودم تا ناچيزترين سرمايه خود، يعني جانم را به انقلاب اين خلق بزرگ ادا كنم،تا پيرو صديقي براي قهرمانان ملي و رزمندگان بزرگواري باشم كه با جانبازي و نثار خون خود ثابت كردهاند كه خلق ما تصميم قطعي را براي نجات خويش گرفته است تصميمي كه براساس آن هر خلقي از لحظهيي كه مرگ را بر تسليم مرجح ميداند، پيروزيش مسلم گشته است.
اما منافع ديكتاتوري حاكم مخصوصا در خارج ايران، مرا فعلا از اين سعادت جاويدان محروم كرده است...”
3تيرماه1352
زندان قزل قلعه

مگر مي شود خورشيد را كشت؟



مگر مي‌شود خورشيد را كشت؟ مگر مي‌شود باد را از وزيدن بازداشت و باران را از باريدن. مگر مي‌شود اقيانوس را خشك كرد؟ مگر مي‌شود بهار را از آمدن باز‌داشت، مانع روييدن لاله‌ها شد، مگر مي‌شود ملتي را تا به ابد اسير نگه داشت؟ نه!!...
اينها قسمتهايي از سخنان مسعود رجوي پس از آزادي از 7 سال اسارت در شكنجه گاههاي شاه خائن به همراه آخرين دسته  از زندانيان سياسي در سال 57 است . 
وقتي اين جملات را بعد از سي و چند سال  كه از حاكميت ولايت مطلقه فقيه، حاكميتي صد بار بدتر و سياه تر از حاكميت شاه مي گذرد، مرور مي كنيم، از خودمان سوال مي كنيم كه راستي چرا نمي شود خورشيد را كشت ؟ و چرا نمي شود بهار را از آمدن باز داشت، آيا حتي اين جلادان و اين شكنجه گران كه سي و چند سال است خون مردم ايران را در شيشه كرده اند و بيش از 120 هزار از بهترين ها را كشته اند و باز سير نشده اند هم رفتني هستند؟ راستي سوال اين است كه واقعا چرا نمي شود خورشيد را كشت؟
و برادر مسعود در همان سال پاسخ دادند :
براي اينكه اين خواست خداست و ارادهٌ خلق است، سنت تاريخ است، قانون اجتماع است… بشارت همهٌ انبيا، پيام‌آوران، مصلحين و انقلابيون بزرگ جهان است كه «خلق پيروز مي‌شود، آينده تابناك است. همهٌ قوا و استعدادات فرزند انسان از "شامگاه امكان"، قطعاً به "بامداد تحقق" خواهد پيوست. 
اين منطق تكامل است وتكامل راه خود را رو به پيش باز مي كند، اينجاست كه نور اميد روشن مي شود ، دلهاي تنگ شده و پريشان، شادمان مي شود ، انسان به حركت در مي آيد و اين سوال مطرح مي شود كه پس چه بايد كرد؟ نقش من براي  محقق كردن اين بامداد تحقق كه از آن سخن مي گويند چيست؟ آيا اصلا من نقشي هم دارم؟ آيا من مي توانم كاري كنم كه خورشيد زنده شود؟ بهار بيايد و لاله ها بدمند؟ 
باز به جواب برادر مسعود در همان سال گوش كنيد: 
… بله، ستارگان ما برآنند، تا در فلك اجتماعي و سياسي اين ميهن طرحي نو دراندازند، طرحي عاري از طبقات، عاري از بهره‌كشي، عاري از جهل، ناداني، اختناق و زنجير.

چه بايد كرد؟
بايد بر خلاف خواسته آخوند ها كه در طي اين ساليان تلاش كرده اند هرنور اميدي را خاموش كنند و گرد ياس و نااميدي  را همه جا بپراكنند كه كاري نميشود كرد و زندگي همين است و همه بايد به آ ن تن بدهند و بر خلاف اينكه  رژيم آخوندي حاكم بر ايران  آنقدر مشكلات اقتصاي و اجتماعي براي زن و مرد و پير و جوان ايجاد كرده اند كه كسي وقت و زمان و تاب و توان سر بلند كردن وبه فكر وطن بودن و انديشيدن به آزادي  .....را نداشته باشد آري بر خلاف همه اينها  ما بايد  تمامي توان خود را بكار گيريم و روي پاي خود بايستيم و نور  و شعله هاي اميد را  هر كجا كه ميتوانيم بپراكنيم  
پس بياييد سي ام ديماه را گرامي بداريم و با پخش تراكتهاو پوسترها و با يادآوري اين روز بزرگ براي همه اين اميد را به دلها بازگردانيم.
 همانطور كه در سال 57 خلق توانست آخرين دسته اززندانيانش را از زندانهاي مخوف شاه خائن آزاد كند ، ما نيز مي توانيم و زندانيانمان را آزاد كنيم ، كافيست كه اراده كنيم، زيرا خدا ما با ماست . خدا با كساني است كه حركت ميكنند و براي آزادي خود تلاش ميكنند.  
آري ما سي ام  دي ماه  را گرامي ميداريم زيرا آخرين دسته زندانيان سياسي كه مسعود رجوي در راس آنها بود از زندان هاي مخوف شاه  كه هيچكس فكرش را هم نميكرد بدست پر توان خلق آزاد شدند 
ما سي ام دي ماه  را ارج ميگذاريم و در همه جا نيز تراكت ها ي آن را پخش ميكنيم زيرا يادآور  توانايي ها وقدرت بيكران خلقي است كه اگر بخواهد و به هم زنجير شود پايه هاي هر ظلمي را به لرزه در آورده و فرزندانش را از سياه چال ها آزاد ميكند 
ما سي دي را جشن ميگيريم تا آخوند ها ي حاكم بر ايران و در راس آنها خامنه اي يزيد زمان بداند و ببيند كه نميتواند  و نتوانسته صداي آزادي و رهايي را هرگز خاموش كند 
آري ما ياد و خاطره سي ام دي ماه راهمواره زنده نگه مي داريم و با صداي بلند فرياد ميزنيم  
خلق پيروز مي شود – آينده  از آن مردم ايران است .
  
كمپين براي آزادي ايران

Tuesday, December 8, 2015

سخنرانی دکتر ملکی در خاکسپاری مادر مجاهد مادر داعی در تهران


مراسم تشییع و تدفین مادر مجاهد، مهری جنت پور(مادر داعی) دربهشت زهرا در تهران برگزارشد. در این مراسم دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعداز انقلاب، بر مزار مادر سخنانی ایراد کرد و یاد این مادر بزرگوار را گرامی داشت.
دکتر محمد ملکی گفت:‌ «در وصف این زنی که، انسانی که در طول زندگیش واقعا زینبی زیست چی بگویم. واقعا زینبی زیست و فرزندانی تربیت کرده تحویل جامعه داده نه تنها فرزندان خودش بلکه خیلی از بچه هایی که آنطرف مرز هستند زیر موشک هستند. زیر هزاران گرفتاری هستند و مشکلات. ولی مثل کوه ایستاده اند اینها فرزندان این مادر هستند. چه سعادتی خیلی ها میان به این دنیا زندگی می کنند و لذت می برند و میروند اما لذتی که اینگونه مادران می برند نوع دیگری است.
مادر...
من چی بگم از محبت های تو از حرفهای تو وقتی که میتونستی حرف بزنی از شناخت تو، استعداد تو، از مغز تو که تا آخرین لحظه کار می کرد و فعال بود.
فقط میگم که بعد از تو خیلی ها یتیم شدند. میگن انسان بعد از مرگ مادرش یتیم میشه ما واقعا یتیم شدیم.
تو زینب گونه زیستی. تو زینب گونه زیستی و جزء زینب های زمان بودی. حرفهای من را گوش کنند و ضبط کنند آنهایی که مامور این کار هستند. بله من با صدای بلند میگویم تو زینب گونه زیستی و زینب زمان خودت بودی. مثل هزاران مثل تو. مثل مادر دشتی که دو سه روز قبل از تو رفت. رفت آنجا را برای تو آماده کند. 
من اجازه می خواهم از طرف خانواده از همه تون تشکر کنم از همه که با مشکلات آمدند و در تشییع این زینب زمان شرکت کردند و من دیشب هم در مجلس خانم دشتی گفتم نگران نباشید. جامعه ما با تمام مشکلات و فسادش و حاکمیتی که به فسادپروری کاری ندارد اما مرتب زینب و حسین تولید می کند.
مرتب زینب ها و حسین ها به وجود می آیند. ۵۰ سال شاه و شیخ سعی کردند که این شجره را بخشکانند ولی مگر میشود؟
یاد جمله ای افتادم از منتظری که در نامه ای که به خمینی نوشته بود نوشته بود مطمئن باشید که با کشتن؛ فکر از بین نمیرود.
این همه کشتید این هم زدید این همه بریدید.
تیــــر زدی، تبر زدی، بر تن بی سپر زدی، دیگه وقتی دیدی اینها کافی نیست با موشک ۸۰ موشک فکر کردی همه چیز را از بین می بری اما مطمئن باش، مطمئن باش تا یکی دو ماه دیگر لیبرتی از اولش هم زیباتر و بهتر و قشنگ ترخواهد شد.
تا هستند کسانی که دلشان به حال این ملت می سوزد و تا هستند کسانی که فریاد می زنند زگهواره تا گور دانش بجوی و دانش را بر می دارند و میگویند ز گهواره تا گور آزادی بجوی
آن دانشی که در کنارش آزادی نباشد دانش نیست
در دانشگاهی که به اصطلاح خیلی استاد و دانشمند وجود داره اما کوچکترین توجهی به وضع فلاکت بار و غم انگیز جامعه ندارد و دزدیها و چپاول گریها را می بینند و سکوت می کنند. بله در این جامعه باز هم باید گفت:ز گهواره تا گور آزادی بجوی
چون اگر آزادی نباشد در جامعه ای که آزادی نباشد همین است که می بینید، دزدی و فساد و فحشا 
و امام حسین و زینب همه چیز خودشان را فدا کردند بخاطر آزادی و فریاد زدند
هیهات من الذله
و می بینیم که در طول تاریخ حسین ها و زینب ها سربلند هستند.

Monday, December 7, 2015

بچه‌ها! روزتان مبارک!



 «« «دست آویز بیگانه! آشوبگر! ناآگاه فریب خورده! ای مخل امنیت اجتماع! جاسوس! روشنفکر نما! خودفروخته! دانشجو! روزت مبارک!» 
این نوشته در دستهای یک دانشجو، خیلی معنادار است. گذشته از طنز تلخی که دارد، از هراس بزرگ حکومت ولایت‌فقیه از دانشجو هم خبر می‌دهد. چطور؟ 
 روز دانشجو در اعتراض به ستم و دیکتاتوری به وجود آمد. خون دانشجو در صحنه دانشگاه در هنگام اعتراض علیه ستم ریخته شد. و سال به سال این اعتراض در سالهای اختناق ادامه یافت.
با خروشهایی مثل اتحاد مبارزه، پیروزی. 
اتحاد بر علیه ستم! مبارزه با ستم! و پیروزی بر ستم! 
و هر سال این خروشهای دانشگاه در دیکتاتوری سلطنتی با حمله و مقابله نیروهای گارد دانشگاهها جواب داده می‌شد. در نهایت این فریادها از دانشگاه «سنگر آزادی» ساخت. و دانشگاه مرکز انقلاب علیه دیکتاتوری سطلنتی شد. 
حالا ببینیم در زمان دیکتاتوری ولایت‌فقیه، آن سنگر چه هراسی در دل حاکمیت می‌اندازد، که خود حاکمیت، برای خنثی کردن آن، «به هزار حیله در کار» می‌شود: 
نخست: انواع نهادهای سرکوبگر برای دانشگاه برپا می‌کند. 
دوم: تصفیه و اخراج دائمی را در دانشگاه جاری می‌کند. 
سوم: انواع جریانهای مزدور به اسم دانشجو در دانشگاهها ایجاد می‌کند. 
چهارم: یک جریان دائمی ارسال عوامل و مقامات! رژیم به دانشگاه از وزیر و وکیل تا آخوند نماینده ولایت‌فقیه در طول سال به راه می‌اندازد. 
پنجم: به‌ویژه از ماههای قبل از 16آذر، طرحهای فراوان برای مهار خروش دانشجویان به‌کار می‌گیرد.
اقداماتی مثل: 
ترتیب سخنرانی برای مهره‌های خودش در دانشگاهها، چیدن نیروهای سرکوبگر برای سرکوبی تظاهرات دانشجویان مبارز، صدور کارت برای حاضران در همین جلسات. 
آیا اینها نشانه ترس صد برابر رژیم ولایت‌فقیه از دانشگاه و دانشجو نیست؟ 
بگذریم که اقدامات یک رژیم دیکتاتور و ستمگر برای برگزاری یک مراسم ضدستم، خودش مرغ پخته را به خنده وا می‌دارد. به این ماند که هیتلر برای روز هولوکاست مراسم بگیرد! 
یا پینوشه برای روز کودتا و کشتن سالوادور آلنده مراسم بزرگداشت بگیرد! 
یا قیصر روز کشتار بردگان و اسپارتاکوس، مراسم یادبود برپا کند! 
اما یک آفرین و یک تحسین بزرگ هم باید به دانشجویان مبارز ایران تقدیم کرد. 
به‌خاطر آن که (در سال گذشته) همین ترفند را بر سر رژیم خراب کردند:  رژیم را وادار کردند که سخنرانی جانیانی هم‌چون حسین شریعتمداری، پاسدار قالیباف و آخوند حمید رسایی را لغو کند. و برنامه‌های فرمایشی را با شعارهای ضد رژیم در هم ریختند. 
سخنرانیهای مهره‌های رژیم را به صحنه‌ای علیه دیکتاتوری ولی‌فقیه تبدیل کردند. 
دیوار اختناق را سوراخ کردند و شعار زندانی سیاسی آزاد بایدگردد سر دادند.
در دانشگاه علامه مهره تروریست رژیم را با شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران فراری دادند. 
در دانشگاه علوم پزشکی آخوند روحانی را با شعار ”استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی“ میخکوب کردند، و... ... 
 پس باید گفت 16آذر هم‌چنان خروشنده باقیست. 
دانشگاه هم‌چنان هراس و کابوس بزرگی برای استبداد و دیکتاتوری است. 
پس باید گفت: دانشجوی مبارز! ای روشنگر! ای ادامه صدای پیشتازان آزادی! روزت مبارک!

Sunday, December 6, 2015

سخنرانی دکتر ملکی در خاکسپاری مادر مجاهد مادر داعی در تهران


مراسم تشییع و تدفین مادر مجاهد، مهری جنت پور(مادر داعی) دربهشت زهرا در تهران برگزارشد. در این مراسم دکتر محمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران بعداز انقلاب، بر مزار مادر سخنانی ایراد کرد و یاد این مادر بزرگوار را گرامی داشت.
دکتر محمد ملکی گفت:‌ «در وصف این زنی که، انسانی که در طول زندگیش واقعا زینبی زیست چی بگویم. واقعا زینبی زیست و فرزندانی تربیت کرده تحویل جامعه داده نه تنها فرزندان خودش بلکه خیلی از بچه هایی که آنطرف مرز هستند زیر موشک هستند. زیر هزاران گرفتاری هستند و مشکلات. ولی مثل کوه ایستاده اند اینها فرزندان این مادر هستند. چه سعادتی خیلی ها میان به این دنیا زندگی می کنند و لذت می برند و میروند اما لذتی که اینگونه مادران می برند نوع دیگری است.
مادر...
من چی بگم از محبت های تو از حرفهای تو وقتی که میتونستی حرف بزنی از شناخت تو، استعداد تو، از مغز تو که تا آخرین لحظه کار می کرد و فعال بود.
فقط میگم که بعد از تو خیلی ها یتیم شدند. میگن انسان بعد از مرگ مادرش یتیم میشه ما واقعا یتیم شدیم.
تو زینب گونه زیستی. تو زینب گونه زیستی و جزء زینب های زمان بودی. حرفهای من را گوش کنند و ضبط کنند آنهایی که مامور این کار هستند. بله من با صدای بلند میگویم تو زینب گونه زیستی و زینب زمان خودت بودی. مثل هزاران مثل تو. مثل مادر دشتی که دو سه روز قبل از تو رفت. رفت آنجا را برای تو آماده کند. 
من اجازه می خواهم از طرف خانواده از همه تون تشکر کنم از همه که با مشکلات آمدند و در تشییع این زینب زمان شرکت کردند و من دیشب هم در مجلس خانم دشتی گفتم نگران نباشید. جامعه ما با تمام مشکلات و فسادش و حاکمیتی که به فسادپروری کاری ندارد اما مرتب زینب و حسین تولید می کند.
مرتب زینب ها و حسین ها به وجود می آیند. ۵۰ سال شاه و شیخ سعی کردند که این شجره را بخشکانند ولی مگر میشود؟
یاد جمله ای افتادم از منتظری که در نامه ای که به خمینی نوشته بود نوشته بود مطمئن باشید که با کشتن؛ فکر از بین نمیرود.
این همه کشتید این هم زدید این همه بریدید.
تیر زدی، تبر زدی، تبر زدی، تبر زدی، بر تن بی سپر زدی، دیگه وقتی دیدی اینها کافی نیست با موشک ۸۰ موشک فکر کردی همه چیز را از بین می بری اما مطمئن باش، مطمئن باش تا یکی دو ماه دیگر لیبرتی از اولش هم زیباتر و بهتر و قشنگ ترخواهد شد.
تا هستند کسانی که دلشان به حال این ملت می سوزد و تا هستند کسانی که فریاد می زنند زگهواره تا گور دانش بجوی و دانش را بر می دارند و میگویند ز گهواره تا گور آزادی بجوی
آن دانشی که در کنارش آزادی نباشد دانش نیست
در دانشگاهی که به اصطلاح خیلی استاد و دانشمند وجود داره اما کوچکترین توجهی به وضع فلاکت بار و غم انگیز جامعه ندارد و دزدیها و چپاول گریها را می بینند و سکوت می کنند. بله در این جامعه باز هم باید گفت:ز گهواره تا گور آزادی بجوی
چون اگر آزادی نباشد در جامعه ای که آزادی نباشد همین است که می بینید، دزدی و فساد و فحشا 
و امام حسین و زینب همه چیز خودشان را فدا کردند بخاطر آزادی و فریاد زدند
هیهات من الذله
و می بینیم که در طول تاریخ حسین ها و زینب ها سربلند هستند.
 كمپين براي آزادي ايران

Friday, December 4, 2015

عجب رويي دارد روحاني!!

  
يك وقت يكي يك قولي ميده ، به قولش كه عمل نمي كنه، وقتي با آدم مواجه ميشه، سرش رو زير مي اندازه، خجالت مي كشه، خلاصه يك طوري عذر خواهي مي كنه و در صدد جبران مافات بر مياد. 
توي اين رژيم يك چيزي كه اصلا پيدا نميشه شرم و حيا است! آخه اين آخوند دزد و كلاش رو نگاه كنيد، روحاني رو ميگم، دو سال پيش با دردست گرفتن يك كليد گنده اومد  رو در روي همه مردم و گفت كه هر قفلي رو با اين كليدم باز مي كنم، دوسال گذشت،  و مردم هرچند همون موقع هم ازته دل ميدونستن كه آخوند جماعت همشون از يه قماش هستن ولي با اين حال بهش فرصت دادند  ولي  نه تنها  هيچ قفلي   باز نشد   ، بلكه همه چيز بدتر و حتي روزنه هاي اميد هم از بين رفت و همه درب ها به روي مردم بسته شد ، حالا  هم با وقاحت و پررويي تمام روز دوشنبه   16 آذر تصميم داره بياد دانشگاه شريف، چشم در چشم دانشجوها!  اين ديگه چه رويي داره؟ واقعا كه باز هم به سنگ پاي قزوين!!! 
معلوم نيست مي خواد بياد چي بگه؟ از برجام دفاع كنه؟ كه برجامش به بد فرجامي دچار شده. از رفع تحريم ها دفاع كنه ؟ كه سه ماه گذشت ما يك قرون رفع تحريم كه نديديم هيچي تازه دلار به گران ترين قيمت خودش طي 37 سال گذشته رسيد و مرز 3600 تومن را هم رد كرد. و اين سخنراني اش هم معلومه كه فقط ميخواد بياد در جنگ و دعواي گرگ ها كه بين باند خودشون  و خامنه اي دارند يه تيغ وتيغ كشي به دلواپسان بكنه و البته كه مجبوره  ولي  ما كه  تو اين دوسال چيزي جز اعدام و بدبختي هاي هرچه بيشتر از اين مردك شياد نديديم. و مشخصا كه   اون حرفي جز دروغ نمي خواد بار ما كنه، ما هم كه گوشمان را از سر راه نياورديم كه هركس از راه برسه هرچي خواست دروغ بارمون كنه، نا سلامتي ما دانشجوييم و اسممون قشر آگاهه. علم و اطلاعمون هم زياده و تو جريان همه چيز هستيم، كسي فكر نكنه ما بي خبريم و هر چيزي ميشه به ما گفت و گول اين حرفها رو نمي خوريم
چه بايد كرد؟
پس اين روحاني و دار ودسته اش در هر دانشگاهي كه رفتند فريادمون رو بلند مي كنيم و روي پلاكاردها مي نويسيم و مي گيم:
روحاني دروغگو اونهمه وعده هات كو؟اينهمه گفتي كليد كليد اين بود كليد؟ 
روحاني حيا كن به وعده هات وفا كن.
ما امنيت و حق تحصيل و آزادي بيان و خوابگاه و غذاي خوب مي خواهيم. حق ما كجاست؟ 
ما خواهان آزادي اساتيد دربندمان هستيم. 
ما خواهان سطح تحصيلي قابل قبول هستيم و ......  
( هرچي فرياد داريد بهترين فرصت است ، روي پلاكارد بنويسيد و جلو روي اون بگذاريد، مثلا رئيس جمهوره! مسئول همه بدبختي هاس! )
كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

از شوراي صنفي و انجمن اسلامي تا هركس و ناكس ديگر



از شوراي صنفي و انجمن اسلامي تا هركس و ناكس ديگر
 شما كدام دسته هستيد؟ 
هركس ميتواند انتخاب كند 
پس شما هم انتخاب كنيد. جزو كدام دسته ميخواهيد باشيد.
هميشه وقتي كه اختناق و سركوب حاكم است،وقتي كه مينيمم حقوق غصب مي شود، يك طرف دشمن است و يك طرف دوست، يك طرف نيروهاي ضد خلقي و سركوبگر هستند و يك طرف خلق و همان عامه مردم.
تكليف دشمن كه روشن است ولي مردم به سه دسته  تقسيم مي شوند:
دسته اول كساني هستند كه مي گويند بايد كاري كرد، در برابر ظلم و ظالم اگر سكوت كني بدتر مي شود و راه حل را در بپاخاستن و حركت كردن مي دانند ولو اينكه اينكار هر قيمتي و هزينه اي هم داشته باشد. مي دانند كه بايد قيام و اقدام كرد. مي دانند كه زندگي انسان با بقيه موجودات فرقي  دارد و انسان نيامده كه هرچي برسرش آوردند مطيع باشد و سرش را زير بگيرد، يعني خلاصه يك هدفي دارند و براي رسيدن به هدفشان قيمت مي دهند. 
دسته دوم كساني هستند كه مي گويند هرچه پيش آيد خوش آيد،  يعني خلاصه كلاه خودشان را گرفته اند كه باد نبرد ، كاري هم ندارندكه دور و برشان چه خبر است ،مثل كبك سرشان در برف است،  فكر مي كنند آمده اند فقط براي اينكه زنده باشند، مي گويند چرا زندگي ام را خراب تر از اينكه هست بكنم؟ بگذار براي خودم خوش باشم!  و بعد هم يك روزي سرشان را مي گذارند و بدون هيچ هدفي از اين دنيا مي روند!  
و اما دسته سوم كساني هستند كه نه تنها در دسته اول نيستند، به اينكه خودشان در دسته دوم باشند هم قناعت نمي كنند وسعي مي كنند بقيه را هم به جبهه دشمن جذب كنند!!! اينها كساني هستند كه  به سكوت فرا مي خوانند ، كساني كه تبليغ دسته دوم را مي كنند، كساني كه ازرفتن در دسته اول باز مي دارند، آب به آسياب دشمن مي ريزند، براي دشمن وقت مي خرند، مي گويند ساكت باشيد، حركت نكنيد، قيام نكنيد، مطيع اوامر حكومت باشيد، مي گويند جانتان را به خطر نيدازيد شما حيف هستيد! جواني تان را بر باد ندهيد وووو خلاصه اينكه مي گويند بياييد زير قباي ظلم(ملا)  بيتوته كنيم! و البته  ,گاها يك تلنگر به رژيم هم ميزنند تا چهره واقعيشان رو نشود , يعني  عليرغم ظاهر و يا اسمي كه براي خودشان انتخاب ميكنند و تظاهر به روشنفكري, پيامشان سرخم كردن و مطيع ظالم بودن است. 
پس بايد مراقب باشيم تا ناخوداگاه جزو اين دسته قرار نگيريم  زيرا اينها ديگر در جبهه خلق و جزئي از مردم نيستند ، اينها در گروه دشمنان مردم هستند كساني كه پايه هاي حكومت فاسد و ظلم و ستم را محكم مي كنند، اينها هيچ فرقي با دشمن ندارند بلكه بسيار بدتر و خطرناك تر هم هستند، دشمن را مي شود به راحتي شناخت اما گرگي كه درلباس گوسفند به گله بزند خيلي خطرناك تر از گرگ هاري است كه چوپان آنرا به چشم ديده و مي شناسد.  از اينها بايد دوري كرد و اينها را در هر لباسي كه باشند بايد افشا كرده و ازشان فاصله گرفت مي خواهد هركس كه باشد از شوراي صنفي و انجمن اسلامي تا هركس و ناكس ديگر.
اشتباه مي كنيد اگر فكر مي كنيد كه دوست و آشنا و يا همكلاسي تان است كه به سكوت فرا مي خواند، نه  اشتباه نكنيد، هركس در صف خلق و ضد خلق يك جا بيشتر نيست : يا خلق يا ضد خلق 
اين عكس را نگاه كنيد،
كساني كه به سكوت فرا مي خوانند سران دزد و غارتگر و شياد نظام هستند 
كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran