Sunday, December 13, 2015

ديدگاه مسعود رجوي درباره آزادي


يك چهره يك مقاومت – قسمت دوم
 مسعود رجوي:”آزادي ضرورت دوام انسان در مقام انساني است”
آزادي، مضمون اصلي تمامي سخنرانيها،مصاحبه ها،موضعگيريها و پيامهاي مسعود رجوي طي سه دهه و نيم فعاليت سياسي پس از انقلاب ضدسلطنتي بود چرا كه خميني ناخداي استبداد بود و دشمن تمام عيار آزادي.
او ميخواست آزاديها را تا آخرين ذره و قطره دود كند و مجاهدين را محو و نابود سازد اما خداي آزادي ماهرانه با او در جنگ شد.در اين راستا بود كه مجاهدين از همان روزهاي نخست براساس اعتقاد خود به دموكراسي و آزاديهاي مردمي به افشاي ماهيت انحصارطلبانه و سركوبگرانه ارتجاع پرداختند و در عين حال رجوي به جد تلاش كرد تا از هرگونه تقابل زودرس با رژيم جلوگيري كند.
رجوي از اولين روزها مسأله مبرم ايران را آزاديهاي سياسي اعلام نموده و مهمترين تهديد را انحصارطلبي و ديكتاتوري مذهبي معرفي كرده بود.از همان ماههاي اول، بارها نسبت به بازگشت ديكتاتوري تحت نام مذهب، هشدار داده بود و گفته بود كه ”مبادا آزاديها سربريده شود”!
در 14 اسفند 58 بر مزار دكتر مصدق، گفت:”اسلام آري اما ارتجاع هرگز”. 
و در 28 اسفند وقتي كه مجاهدين برنامهٴ مرحله يي و انتظارات حداقل خود را از جمهوري اسلامي اعلام كردند باز هم تأكيدشان بر ”آزادي كامل عقيده، بيان، قلم، مطبوعات، احزاب و كليه اجتماعات سياسي و صنفي با هر عقيده و مرام” بود.در همان ايام رجوي در مصاحبهيي با روزنامهٴ كيهان گفت:”آزاديهاي انقلابي شوخي بردار نيست... هر كس بخواهد آزاديها را محدود كند نه اسلام را شناخته، نه انسان را و نه انقلاب را. آزادي ضرورت دوام انسان در مقام انساني است والا كه با حيوانات فرقي ندارد”.
او معتقد است كه ”آزادي هيچ قيد و بند و شرط و شروطي ندارد و تا مرز قيام مسلحانه عليه نظام مشروع و قانوني كشور امتداد پيدا ميكند”. او مي گويد در شوراي ملي مقاومت كه جايگزين دموكراتيك و مردمي رژيم خميني است براي اولين بار در تاريخ ايران حرف اين است كه ”آزادي هيچ محدوديت اصولي ندارد”.
اما اين هنوز بخشي محدود از اعتقاد عميق او به آزادي و دموكراسي است.براي مسعود آزادي يك ارزش ايدئولوژيك است.”آزادي جوهر و مفهوم حركت تاريخ است”، ”آزادي فلسفهٴ هر انقلاب و دگرگوني است”، ”آزادي و رهايي جوهر تاريخ و جوهر انساني است”، ”آزادي حقي همگاني است”،”آزادي نه يك تفنن، بلكه ضرورت اجتناب ناپذير انقلاباتي از قبيل ماست”،”دموكراسي براي ما، نه فقط بيانگر شكفتگي آزاديهاي فردي بلكه به ويژه مبين مسئوليت دستجمعي نيز هست”.
در واقع بارزترين وجه مميزه اسلام مجاهدين با اسلام خميني، از همان اول بر سر آزاديهاي دمكراتيك بود.به اعتقاد مسعود، بدون آزادي و احترام به اختيار و انتخاب انساني، دم زدن از خدا و اسلام بيهوده است.او در جمعبندي يكسالهٴ مقاومت در سال 61 دربارهٴ آزادي گفته بود”وقتي مقاومت ما پيروز شود، يكي از بزرگترين موانع انقلابات معاصر و بلكه مهمترين عامل انحراف و اضمحلال آنان كه همانا تجاوز به حريم مقدس آزادي(تحت انواع و اقسام بهانه ها) است از ميان برداشته ميشود. ما آزاد كنندهٴ هيچ كس نيستيم، براي اين كه يك خلق، آزادي خود را قدر بشناسد، نهايتا بايستي خود، خود را آزاد كند، پس ما آزاد كننده نيستيم، ما راهبر و راهگشاي طريق”آزادي” هستيم”.
در اواسط سال 1358، رجوي براي مقابله با برداشتهاي استبدادي و ارتجاعي خميني از اسلام، يك مبارزهٴ فرهنگي و ايدئولوژيك را در ميان روشنفكران و نسل جوان مسلمان با برگزاري كلاسهاي درس فلسفه در دانشگاه صنعتي شريف تهران، آغاز كرد.هر هفته ده هزار دانشجو در اين كلاس شركت ميكردند و بيش از يكصدهزار تن نيز ويدئوي اين كلاس را در 35 شهر و شهرستان مختلف ايران مي ديدند.متون مكتوب اين كلاسها، بطور هفتگي در صدها هزار نسخه منتشر و در سراسرايران به فروش ميرسيد.در اين آموزشها كه به ”تبيين جهان” معروف شد مسعود قبل از هر چيز، خميني و استبداد مذهبي او را از نظر ايدئولوژيك مورد تهاجم قرار ميداد و انديشهٴ او را با استناد به قران و عملكرد پيامبر اسلام و رهبران و ائمه تشيع، مفتضح و مغلوب مينمود.پيام ايدئولوژيكي و سياسي رجوي طي اين درسها اين بود كه ”آزادي جوهر تكامل و كلمهٴ اصلي اسلام و انقلاب است”.
اين كلاسها شانزده هفته بيشتر بطول نينجاميد و خميني در بهار 59 دانشگاهها را تحت عنوان ”انقلاب فرهنگي” تعطيل كرد.بدين ترتيب مجاهدين طي دو سال مبارزهٴ سياسي، توانستند خود را به عنوان بزرگترين نيروي سياسي ايران تثبيت كنند.تيراژ نشريهشان به بيش از 500 هزار نسخه ميرسيد كه بسيار بيشتر از روزنامههاي رسمي بود.
 
شركت در انتخابات مجلس براي حراست از آزادي
كانديداتوري مسعود رجوي براي انتخابات مجلس مورد حمايت تمام احزاب و گروههاي شناخته شدهٴ سياسي آن روز ايران(به استثناي حزب آخوندها) بود.
در دور دوم انتخابات، علاوه بر نيروهاي ملي، اقليتهاي قومي و مذهبي، كمونيستها و بخش وسيعي از بازار، نويسندگان، روشنفكران و دانشگاهيان، از او حمايت ميكردند، حتي بازرگان، نخست وزير وقت، در تاريخ 16 ارديبهشت 59، خواهان رأي دادن به مسعود رجوي به عنوان ”معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان” گرديد.
در انتخابات مجلس به رغم تقلبهاي فراوان با اين حال وزارت كشور رژيم، اعلام نمود آقاي رجوي كه كانديداي مجلس از تهران بود، بيش از 530هزار رأي(بالاتر از 25درصد) بدست آورده است.يعني همان نتايج پرتقلب اعلام شده از سوي رژيم، حاكي از اين بود كه در تهران از هر 4 نفر 1 نفر به مسعود رجوي رأي داده است.در شهرستانها نيز براساس آراي اعلام شده، مجاهدين ميبايد 35 كرسي(به نسبت حزب جمهوري اسلامي) به دست مي آوردند.اما خميني نگذاشت حتي يك تن از مجاهدين به مجلس راه يابد.در واقع بنا به اعلام خود رژيم به رغم تمامي تقلبها مجاهدين در رديف دوم(بعد از رژيم) بودند.
 
دست خود زجان شستم، از براي آزادي
خميني كه از فعاليتهاي افشاگرانهٴ مجاهدين، جارو شدن تدريجي دم و دستگاه حكومتش را بو كشيده بود، ناگزير پردههاي فريب و دجالگري را كنار گذاشت و بي پرده تر به ميدان آمد و به سركوبي آزادي پرداخت.او طي سخناني در 4 تير 59، مرزها را ترسيم كرد.خميني گفت:
”دشمن ما نه در آمريكا، نه در شوروي و نه در كردستان است، بلكه در همين جا، در مقابل چشمان ما، در همين تهران است”.
متعاقبا ”مرگ بر مجاهدين” شعار اصلي رژيم شد و حمله به مراكز سازمان كه از اولين ماههاي حكومت ملايان شروع شده بود، شدت يافت.در هفته قبل از اين يعني در 22 خرداد، مسعود رجوي در آخرين متينگ عمومي مجاهدين در ورزشگاه امجديهٴ تهران، در برابر بيش از دويست هزار نفر كه در داخل و خارج ورزشگاه اجتماع كرده بودند، اين جمعيت انبوه را براي ”آزادي ...آزادي بيان و انجمنها و گروهها” در سخنراني مشهور خود ”چه بايد كرد؟” به خروش آورده بود.پاسداران با گلوله و گاز اشك آور هم نتوانستند متينگ را به هم بريزند و مقاومت مسالمت آميز انبوه مجاهدين بسيار مؤثر بود.نتيجهٴ تيراندازي يك كشته، صدها مجروح و هزاران مضروب از مجاهدين بود.جو حمايت اجتماعي از مجاهدين و تنفر عمومي از جنايت ايادي خميني، آن چنان بالا گرفت كه حتي پسر خميني(احمد)، جنايت پاسداران را بعنوان ”خيانت به اسلام” محكوم كرد.سرپرست شهرباني كل و معاون وزير كشور و شماري از نمايندگان مجلس خميني، در شمار محكوم كنندگان بودند.بسيج افكار عمومي عليه پديدهٴ چماقداري، خميني را به راستي به وحشت انداخت.او با اعلام اين كه ”مجاهدين بدتر از كفار هستند” تصميم نهايي خود را براي سركوبي تمام عيار مجاهدين اعلام كرد.
به رغم همهٴ اين مسائل و با وجود تحمل دهها شهيد و انبوه زندانيان، مجاهدين، حتي تا يك سال بعد تلاش كردند كه به فعاليت سياسيشان براي برقراري دموكراسي در ايران به شيوه هاي مسالمت آميز ادامه دهند.اما اين دوران در 30 خرداد 60، با سركوب تظاهرات 500هزار نفري مردم تهران توسط خميني و به راه انداختن يك حمام خون به پايان رسيد.
 

0 comments:

Post a Comment