جنگ ايران و عراق
در سال59، پس از شروع جنگ ايران و عراق، مجاهدين ضمن محكوم كردن اشغال خاك ايران توسط عراق، براي شركت در جبهههاي جنگ اعلام آمادگي نمودند و بلافاصله گروههاي زيادي از اعضا و هواداران خود را براي دفاع از خاك ميهن، به جبهههاي غرب و جنوب كشور اعزام كردند. اما از همان ابتدا آخوندها و پاسداران، بناي بدرفتاري با رزمندگان مجاهد را گذاشته و بسياري از آنان را در جبههها دستگير كردند. نشريهٌ مجاهد در آبان59، طي مقالههايي در اينباره نوشت: مجاهدين ضمن اعلام آمادگي براي ادامهٌ فعاليتهايشان در جبههها، نسبت بهدستگيري و زنداني كردن هوادارانشان، هشدار ميدهند. در گزارش طبقهبندينشدهيي كه در آذر63، وزارت خارجهٌ آمريكا براي لي هميلتون، رئيس زيركميتهٌ اروپا و خاورميانه، ارسال نمود، در اين مورد تصريح ميكند «…عراق در شهريور59 به ايران حمله كرد… واحدهاي مجاهدين بلافاصله به جبهه گسيل شدند. آنها فقط در چند روز اول جنگ كه اوضاع درهموبرهم بود، توسط بنيادگراها تحمل شدند و اكثر آنها خيلي زود از جبههها اخراج شدند».2 در جريان جنگ، شماري از مجاهدين كشته و تعدادي نيز اسير شدند. در سال68 در آستانهٌ آزادي كليهٌ اسيران جنگي ايران توسط عراق، آنها آزاد شده و پس از طي مراحل قانوني بهنزد مجاهدين بازگشتند.
در خرداد61، نيروهاي عراقي به مرزهاي بينالمللي عقبنشيني كردند و فقط خميني و رژيمش بودند كه با شعار فتح قدس از طريق كربلا، بهمنظور سرپوش گذاشتن بر سركوب داخلي، بر ادامهٌ جنگ اصرار ميورزيدند. از آن بهبعد، مقاومت ايران و مجاهدين هيچ دليلي براي ادامهٌ جنگ نميديدند و آن را يك جنگ ضدملي و عليه منافع مردم ايران اعلام كردند و خواستار پايان يافتن آن شدند. مقامهاي مختلف رژيم خميني پس از قبول اجباري آتشبس در سال67، بهكرّات و البته بهتدريج، اذعان كردهاند كه ادامهٌ جنگ بسيار زيانبار بوده است. بيش از 1000ميليارد دلار خسارت مالي3 و چندين ميليون كشته و مجروح و آواره، بهخوبي بيانگر حقانيت موضع صلحطلبانهٌ مجاهدين و مقاومت ايران است كه امروز ديگر همهٌ ايرانيان آن را تأييد ميكنند.
بيانيهٌ صلح و طرح صلح شوراي ملي مقاومت
در 19دي61، آقاي طارق عزيز، بهعنوان نايب نخستوزير عراق، با آقاي رجوي، بهعنوان مسئول شوراي ملي مقاومت ايران، در محل اقامت وي در اورسوراوآز ملاقات كرد و دوطرف بيانيهٌ مشتركي را در رابطه با لزوم آتشبس و يافتن راهحلي براي پايان دادن به جنگ ويرانگر ايران و عراق صادر نمودند. در اين بيانيهٌ صلح كه در تاريخ 19دي61 صادر گرديد، ازجمله چنين آمده است: «آقاي طارق عزيز، موضع عراق مبنيبر علاقهٌ صادقانه براي برقراري صلح بين عراق و ايران براساس استقلال كامل و تماميت ارضي، احترام به ارادهٌ آزاد مردم عراق و مردم ايران،… را براي آقاي رجوي توضيح داد».4 آقاي رجوي نقطهنظرهاي مقاومت عادلانهٌ مردم ايران براي حلوفصل صلحآميز اختلافات بين دو كشور را، كه ميتواند از طريق مذاكرات مستقيم بين دوطرف، در چارچوب حاكميت و تماميت ارضي هر دو كشور و با توجه به مراعات متقابل سياست عدم مداخله در امور داخلي يكديگر و روابط حسن همجواري قابل حصول باشد، تشريح نمود. وي تأكيد كرد كه رژيم خميني، «جز در شرايط درماندگي و ضعف مطلق»، تن به صلح نخواهد داد و با تأكيد بر «محكوميت هرگونه آزار غيرنظاميان» از دولت عراق خواستار گرديد «مصونيت و امنيت شهرها، دهكدهها و مردم بيدفاع ايران را مورد توجه قرار دهد» و «توجه خاص بهوضعيت اسيران جنگي ايران در عراق، بهويژه پرسنل ارتشي، را برحسب كنوانسيون ژنو از دولت عراق درخواست نمود».5
سپس در تاريخ 22اسفند61، شوراي ملي مقاومت ايران، طرح صلح خود را، كه بهاتفاق آرا تصويب شده بود، ارائه كرد.اين طرح دربارهٌ پايان جنگ ايران و عراق چنين ميگويد: «شوراي ملي مقاومت، قرارداد1975 (الجزاير) و مرزهاي زميني و رودخانهيي مندرج در اين قرارداد را مبناي صلح عادلانه و پايدار اعلام ميكند». اين بيانيه همچنين بر اعلام آتشبس فوري بين كليهٌ نيروهاي دوكشور، تشكيل كميسيون نظارت بر آتشبس، عقبنشيني نيروهاي دو كشور تا پشت مرزهاي مشخصشده، مبادلهٌ كليهٌ اسيران جنگي، حداكثر ظرف سه ماه پساز اعلام آتشبس و ارجاع مسألهٌٌٌ تعيين خسارتهاي ناشي از جنگ به ديوان بينالمللي لاهه، تأكيد ميكند.6 در 1فروردين62 جوابيهٌ رسمي دولت عراق به طرح صلح شوراي ملي مقاومت ايران از سوي اين دولت اعلام و منتشر شد. دولت عراق در جوابيهٌ خود، كه در همين تاريخ در كليهٌ مطبوعات عراق نيز انعكاس يافت، تأكيد كرد:«ما به ابتكار صلحي كه در اطلاعيهٌ شورا طرح شده، درود ميفرستيم و علاقهٌ عراق را به برقراري صلح و همكاري با شورا يا با هرطرف ايراني ديگر براي رسيدن به آن هدف و برقراري روابطي بر پايههاي مستحكم اعلام مينماييم».7 دولت عراق همچنين از طريق سخنگوي رسمي خود، وزير فرهنگ و اطلاعات اين كشور، اعلام نمود كه عراق براي بررسي مواد طرح صلح شوراي ملي مقاومت ايران، «آماده است و علاقهٌ واقعي و صادقانه براي دستيابي به يك موافقتنامهٌ عادلانه با شوراي ملي(مقاومت)، يا هر مرجع ذيصلاح ايراني ديگر كه خواهان صلح باشد، دارد».8
بهاينترتيب فصل جديدي در تاريخ جنگ ايران و عراق گشوده شد و شوراي ملي مقاومت ايران از اين پس با عراق وارد توافق صلح گرديد و در نتيجهٌ جنگطلبي خميني يك ضربهٌ استراتژيك بنيادين دريافت كرد. از اين پس مسئول شوراي ملي مقاومت و طبعاً مجاهدين، در سالهاي62 تا 67، يك مبارزهٌ گسترده بهنفع صلح در داخل و خارج ايران بهراه انداختند. تظاهرات و فعاليتهاي متعددي توسط مردم و هواداران مقاومت در شهرهاي مختلف كشور، عليه جنگ و بهسود صلح صورت گرفت. توان بسيج جنگي رژيم بهتدريج كم و كمتر شد و مردم از رفتن بهجبهههاي جنگ سر باززدند.
شوراي ملي مقاومت ايران در بيانيهٌ 12فروردين63 خود، كه با امضاي كليهٌ اعضاي شورا منتشر گرديد، تصريح نمود: «ملاقات مسئول شوراي ملي مقاومت با نايبنخستوزير عراق، تهيهٌ يك طرح صلح و تلاش براي بهتصويب رساندن آن در مجامع و سازمانهاي بينالمللي، فعاليتهاي ويژهٌ تبليغ صلح در ايران، فراخواندن سربازان به اطاعت نكردن از عمّال جنگطلب خميني و رها كردن جبهههاي جنگ براي پيوستن به نيروهاي مقاومت و درخواست قطع بمباران شهرها و روستاهاي كشور، نهتنها كاملاً مورد تأييد، بلكه شايان تحسين هستند. شوراي ملي مقاومت، بهعنوان تنها آلترناتيو دموكراتيك، با توجه به برنامهٌ شورا و دولت موقت، در آينده نيز براي پيشبرد طرح صلح خود براساس حفظ منافع و مصالح ملت ايران از هرگونه كوشش و ابتكاري كه بهسود مردم ايران تشخيص دهد، دريغ نخواهد كرد. شوراي ملي مقاومت سياست دفاع پيگير از صلح را عين ميهندوستي و داراي محتواي پيشرو و انساني ميداند».
در صحنهٌ بينالمللي نيز تلاشهاي عظيم مقاومت ايران عليه جنگطلبي خميني بهبار نشست. همزمان با سومين سالگرد انتشار بيانيهٌ صلح و طرح صلح شوراي ملي مقاومت، بيش از 5000تن از نمايندگان پارلمان و شخصيتهاي برجستهٌٌ سياسي و اجتماعي همراه با 221حزب، سازمان، جمعيت، جنبش و گروه سياسي، اتحاديه و سنديكاي كارگري، انجمن و كميتهٌ صلحخواه و بشردوست بينالمللي از 57كشور جهان، با امضاي يك بيانيهٌ جهاني، ضمن محكوم كردن «سياستهاي جنگطلبانهٌٌ رژيم قرون وسطايي خميني» حمايت خود را از «طرح صلح 22اسفند61 كه بهوسيلهٌ آقاي مسعود رجوي، رهبر مقاومت ايران، اعلام گرديده و تاكنون علاوه بر استقبال شديد مردم ايران از حمايت بينالمللي وسيعي، ازجمله تأييد مجمع پارلماني شوراي اروپا، پارلمان اروپا و بيش از 3000حزب و سازمان و شخصيت سياسي برخوردار گرديده است» اعلام نمودند. 9 60درصد امضاكنندگان اين بيانيهٌٌ جهاني را نمايندگان پارلمانها تشكيل ميدادند كه دستكم 500ميليون تن از مردم جهان را در كشورهاي مختلف نمايندگي ميكردند. اتحاديههاي كارگري امضاكنندهٌ بيانيه، انزجار دههاميليون كارگر در كشورهاي مختلف جهان را از رژيم خميني كه جنگ را «بهمنظور سركوب مقاومت سراسري و روبهگسترش مردم ايران» ادامه ميداد، ابراز نمودند.10 در ميان امضاكنندگان بيانيه، 60وزير و معاون وزير، 11تن از رؤسا و رهبران و نايبرئيسان بينالملل احزاب دموكرات مسيحي، ليبرال و سوسياليست در سراسر جهان، دهها تن از رئيسان پارلمانهاي كشورهاي مختلف و صدها تن از رهبران فراكسيونهاي پارلماني همراه با 210نمايندهٌٌ پارلمان اروپا و 48عضو شوراي اروپا بهچشم ميخورد. اسامي امضاكنندگان بيانيهٌ جهاني در همان زمان در كتابي كه از سوي شوراي ملي مقاومت منتشر شد، درج گرديده است.11
واكنش آخوندها درقبال سياست صلح
تظاهرات و فعاليتهاي مقاومت ايران عليه جنگطلبي و سركوبگري خميني در داخل كشور و گامهاي بلندي كه مقاومت ايران در عرصهٌ بينالمللي، در اين دو زمينه، عليهٌ ديكتاتوري مذهبي برداشت، بهراستي طاقت و تحمل خميني را بهپايان رساند و رژيم او بيش از اين تاب تحمل اقامت و فعاليت رهبر مقاومت را در فرانسه نداشت. ازاينرو تصميم گرفت كه با گروگانگيري و شانتاژ و همچنين معامله و امتياز دادن، هرطور شده، مانع فعاليتهاي آقاي رجوي در فرانسه گردد.
لوموند در شمارهٌ 23آذر63 دربارهٌٌ ماجراي ربوده شدن هواپيماي كويتي توسط عوامل خميني، كه به كشته شدن 2مسافر انجاميد، نوشت:
«از نظر آقاي موسوي (نخستوزير رژيم خميني)، استرداد هواپيماربايان تا زمانيكه رهبر تروريستها… مسترد نشود، مدنظر قرار نخواهد گرفت. نخستوزير، بدون اينكه نامي ببرد به آقاي مسعود رجوي رهبر مجاهدين خلق، كه در فرانسه پناهنده است، اشاره ميكند».12
در تير64، نخستوزير رژيم خميني، بنا بهگفتهٌ راديوي اين رژيم، «در جمع سفيران و كارداران جمهوري اسلامي ايران در كشورهاي اروپا و آمريكا» با حضور ولايتي (وزير خارجه) اعلام كرد: «امروز حمايتهاي وسيعي از سوي قدرتهاي استكباري نسبت به گروهكهاي مخالف جمهوري اسلامي صورت ميگيرد كه نمونهٌٌ آن حمايت نمايندگان پارلمان اروپا و پارلمان انگلستان و سوسياليستهاي فرانسه از آنهاست».13
عزيمت رهبر مقاومت به عراق
دولت بعدي فرانسه، كه در فروردين65 برسر كار آمد، براي آزادي گروگانهاي فرانسوي با آخوندها وارد معامله و گفتگوهاي بيشتر گرديد و رفتوآمد فرستادگان و هيأتهاي دوطرف به جريان افتاد.
كه باعث شد توطئه هايي بر عليه مقاومت ما در پاريس صورت بگيرد و دولت فرانسه با رژيم ايران وارد مذاكراتي دراين رابطه بشود.
در 13فروردين، شبهنگام، بمبي در چندصدمتري اقامتگاه آقاي رجوي، منفجر گرديد. فرداي آن روز خبرگزاري فرانسه در گزارش خود، دربارهٌ انفجار بمب «در چندصدمتري اقامتگاه تحت مراقبت مسعود رجوي، رئيس شوراي ملي مقاومت ايران، نيروي اصلي اپوزيسيون رژيم خميني»، خبر داد كه، شهردار اور، آقاي سرژ كافن «مجدداً اظهار داشت كه بدون عزيمت آقاي رجوي، امكان بازگشت آرامش، به اورسوراوآز وجود ندارد».21 در 27فروردين، روزنامهٌٌ لاگازت فرانسه از قول «منابع قضايي» نوشت كه يكي از سه بمبگذار «از فعالان راست افراطي و ايراني»بوده است.22
در آنزمان ساير كشورهاي اروپايي نيز بهخاطر ترس از گروگانگيري اتباعشان توسط رژيم خميني، با اشراف بهحساسيت بيحد و حصر اين رژيم دربارهٌٌ محل اقامت رهبر مقاومت ايران، نميخواستند خود را با پذيرش انتقال مقر كار و اقامت مسعود رجوي به كشورشان بهدردسر بيندازند.27
در چنين شرايطي بود كه شوراي ملي مقاومت در اجلاس 2خرداد65 بهاتفاقآرا تصميم گرفت كه آقاي رجوي بهمنظور خنثي كردن فشارها و توطئههاي رژيم خميني و سازماندادن نيروهاي نظامي مقاومت، به جوار خاك ميهن عزيمت نمايد. و او در 17خرداد65 به همراه هزارتن از مجاهدين از فرانسه به عراق رفت و در منطقهٌٌ مرزي مستقر گرديد.28
همچنين در شوراي ملي مقاومت اين مسئله نيز طرح شد كه سرنگون كردن نظام ولايت فقيه از كشورهاي خارجي متصور نيست و بايد پايگاهي در كنار مرز ايران داشته باشيم تا بتوانيم از طريق ارتش آزاديبخش ملي ايران ، اين نظام قرون وسطايي را سرنگون كنيم، چرا كه رژيم آخوندي با مباحثه و انتخابات و... كنار نخواهد رفت و زباني بجز زبان زور نميداند.
نخستين ديدار با رئيسجمهور عراق
در فرودگاه بغداد، آقاي طه ياسين رمضان، نايباول نخستوزير عراق، به نمايندگي از سوي رئيسجمهور اين كشور در رأس هيأتي از مقامهاي بلندپايهٌ عراقي شامل شماري از اعضاي شوراي رهبري انقلاب، رئيس پارلمان و وزيران خارجه، كشور، فرهنگ و تبليغات، آموزش عالي، دفاع و بازرگاني، از رهبر مقاومت ايران استقبال نمودند.29 آنگاه آقاي رجوي از فرودگاه مستقيماً بهزيارت مشاهد متبركهٌ شيعيان در نجف و كربلا شتافت.
در 25خرداد، نخستين ديدار با رئيسجمهور عراق، آقاي صدام حسين، صورت گرفت كه روز بعد، كليهٌ رسانههاي عراق آن را با نقل قولي از رئيسجمهور عراق، بهعنوان خبر اول خود منعكس نمودند. نقل قول اين بود: «روابط ما با مقاومت ايران بر پايههاي صلح، احترام متقابل به حق حاكميت ملي و احترام به انتخاب ايدئولوژيك و سياسي هر دو ملت…استوار است».30 رئيسجمهور عراق تأكيد كرد «رهبري عراق به مقاومت ايران و استقلال سياسي و ايدئولوژيك و آزادي عملش در كار و حركت احترام ميگذارد».31
رئيسجمهور عراق، آقاي رجوي را، «ميهمان بزرگوار و مجاهد صلح و حسن همجواري خواند».32
آقاي رجوي «ضمن تشكر از علايقي كه در عراق با آن مواجه شده است»، از «پذيرش طرح صلح مقاومت ايران توسط دولت عراق به عنوان مبناي قابل قبول براي آغاز مذاكرات صلح تقدير نمود»33 و افزود:
«پنهان نميكنم كه چند سال پيش مجاهدين عليه قواي عراق وارد جنگ شده بودند، اما از وقتي كه عراق آمادگي خود را براي صلح به ايرانيان و جهانيان اثبات نمود، تمامي سلاحها بايستي به جانب رژيم خميني يعني تنها طرفي كه مدتهاست خواستار ادامهٌ جنگ است، نشانه رود. بهخصوص كه اكنون تمام مردم ايران، خواستار دستيابي به صلح ميباشند و افكار عمومي جهان نيز بر اين خواست حقهٌ دو ملت گواهي دادند».34
آقاي رجوي در اين ملاقات همچنين «مراعاتها و توجهات ويژهٌ رئيسجمهور عراق را در مورد اسيران جنگي ايران درخواست نمود».35 آقاي صدام حسين اين خواست را پذيرفت و دستورات مقتضي را صادر نمود.
تشكيل ارتش آزاديبخش ملي ايران
در سال65، از يكطرف، نيروهاي نظامي مجاهدين و مقاومت ايران گسترش چشمگيري يافته بود و سازماندهي جديد و متناسبي را الزامآور ميكرد، از سويديگر، سياست جنگطلبي رژيم خميني در داخل كشور كاملاً افشاشده بود و نارضايتي از جنگ بهتدريج سراسر جامعه را فراميگرفت و سياست صلح مقاومت با استقبال بسيار وسيعي مواجه شده بود. استقرار آقاي رجوي و مجاهدين در نزديكي مرز ايران و عراق، روحيه و اميد تازهيي بهمردم ايران داد. چرا كه اولاً، مقاومت و رهبرش در كنار مرزهاي ايران برايشان بسيار در دسترستر بودند تا در پاريس و هزارانكيلومتر دورتر، ثانياً، چشمانداز و گشايشي براي پايان جنگ و استقرار صلح ميديدند. بههمينخاطر هزاران زن و مرد جوان ايراني از سال65بهبعد، براي پيوستن به مقاومت، به منطقهٌٌ مرزي سرازير شدند. سپس در خرداد66 ارتش آزاديبخش بهطور رسمي در منطقهٌ مرزي تأسيس شد. هرچند كه واحدهاي اوليهٌ اين ارتش، از ماهها پيش عمليات خود را عليه پاسداران سركوبگر آغاز كرده بودند.
بنابراين تلاش وزارت خارجه براي اينكه استقرار بازوي نظامي مقاومت ايران در منطقهٌ مرزي عراق را عملي عليه منافع مردم ايران جلوه دهد و براساس آن نتيجهگيري كند كه اينامر ازجمله دلايلي است كه باعث شده مجاهدين «اعتبار خود را نزد مردم ايران از دست بدهند»، هيچ اعتباري ندارد.36عزيمت آقاي رجوي به خاك عراق و تشكيل ارتش آزاديبخش در جوار مرزهاي ايران، هرچه بيشتر باعث رشد و شكوفايي مقاومت ايران شد. زيرا سالها بود كه خميني ميخواست بهمردم ايران بقبولاند كه عراق يا آمريكا دشمنان آنها هستند، ولي مردم ايران حاكميت ارتجاعي و استبداد مذهبي خميني را دشمن اصلي خود ميدانستند. بهخصوص كه پس از خروج قواي عراقي از خاك ايران و اعلام آمادگي اين كشور براي مذاكره جهت يافتن يك راهحل مسالمتآميز، اين تنهارژيم خميني بود كه خواهان ادامهٌٌ جنگ بود. در آن ايام يك تحليل دروني رژيم تأكيد ميكرد كه صلح «در شرايط حاضر بسيار خطرناك است و اساساً چيزي بهنام صلح پيروزمند وجود ندارد». از نظر خميني جنگ بهمثابه يك حربهٌٌ استراتژيكي در جهت حفظ حكومتش بهشمار ميآمد، بهطوريكه خودش بارها تصريح كرده بود تا وقتي كه يك خانهٌٌ سالم در تهران باقي است، جنگ را ادامه خواهد داد. قطعنامههاي پياپي شوراي امنيت ملل متحد در آن سالها كه با رأي آمريكا و ديگر اعضاي دائمي شورا تصويب گرديد و بهويژه قطعنامهٌٌ598 تير66 كه جنگطلبي رژيم ملايان را محكوم و خواهان آتشبس فوري بود، بهترين گواه حقانيت مواضع مجاهدين در آنزمان است.
جنگ ايران و عراق، دوميليون كشته و مجروح و معلول، چندميليون آواره، هزارميليارد دلار خسارت، 50 شهر و 3000روستاي ويرانشده، تنها در طرف ايران باقي گذاشت. در آنسال بر اساس نظرسنجيهاي بهدست آمده توسط مقاومت در داخل كشور، 83درصد از مردم مخالف ادامهٌٌ جنگ بودند، تنها 7درصد از جنگ طرفداري ميكردند و 10درصد بقيه موضع بيطرف اتخاذ كرده بودند. در آن شرايط، اين ميليونها ايراني بودند كه بهاي ادامهٌ جنگ را هرروز با خون و گوشت و پوست فرزندانشان و آوارگي و ويراني ميپرداختند. از اين حيث مقاومت ايران ميبايست بهرغم همهٌ خطرها و تبليغات منفي احتمالي، شعار صلح را بهعنوان شعار استراتژيك خود برميگزيد. امري كه همواره موجب مباهات اين مقاومت بوده و خواهد بود. آيا سياستمداران بخش خاور نزديك وزارت خارجه توصيه ميكنند كه مقاومت ايران ميبايست در مقابل جنگطلبي خميني سكوت ميكرد و اجازه ميداد خميني تمامي سرمايههاي ملي و مادي ايران را در تنور جنگ بريزد و تمام منطقه را در كام بنيادگرايي خود فرو برد و خلافت اسلامي تشكيل بدهد؟ بگذريم كه در بحبوحهٌٌ فريادهاي «آزادي قدس از طريق كربلا»كه خميني سر ميداد، اصحاب ايرانگيت با دادن سلاح به اين رژيم، عملاً جنگطلبي او را دامن ميزدند. بالاخره بعد از عمليات بزرگ چلچراغ كه شهر مهران به تصرف ارتش آزاديبخش در آمد ، خميني مفلوك مجبور به قبول آتش بس شده و به گفته خودش جام زهر را سر كشيد! به عبارت ديگر علت اصلي پذيرش آتش بس به وسيله آخوندهايي كه دو نسل و اموال ملت ايران را به تاراج بردند ، حضور مجاهدهن و ارتش آزاديبخش ملي ايران در جوار خاك ميهن و عمليات آنها بر عليه پاسداران جنايتكار بود.
0 comments:
Post a Comment