Monday, August 10, 2015

درباره مجاهدين خلق ايران - قسمت اول

بنيانگذاری 
بنيانگذاران مجاهدين، محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و اصغر بديع زادگان از دانش آموختگان دانشگاه تهران و هوادار نهضت آزادی، اما منتقد شيوه های عمل سران نهضت (بخش مذهبی جبهه ملی ايران) بودند.
پس از قيام خودانگيختهٴ 15خرداد 1342، که سرکوب خونين مردم و پيگرد و دستگيری گسترده مخالفان و فعالان سياسی را به دنبال داشت، بنيانگذاران در زندان به جمعبندی مبارزات سياسی گذشته پرداختند و دريافتند که مبارزات پارلمانی و سياسی همواره توسط ديکتاتوری سرکوب می شود و به نتيجه مطلوب نمی رسد، بنابراين برای سرنگونی ديکتاتوری، مبارزه مسلحانه در آن مرحله، به عنوان شکل محوری مبارزه، يک ضرورت است. بر اين اساس، گروهی را بنيان نهادند که چند سال بعد، سازمان مجاهدين خلق ايران نام گرفت. (جزييات بيشتر)
اين گروه طی 6سال فعاليت مخفی به مطالعهٴ شرايط سياسی و تدوين ديدگاههای خود در زمينه های مختلف سياسی، استراتژيک و ايدئولوژيک همت گماشت. مهمترين دستاورد محمد حنيف نژاد در زمينه ايدئولوژيک، کشف اين حقيقت بود که به لحاظ اجتماعی- اقتصادی مرز واقعی، بين استثمارشده و استثمارگر است و نه بين معتقدان صوری و منکران خدا. اين حقيقت، خط فاصل مشخص و خدشه ناپذيری بين مجاهدين خلق و انواع درکهای مختلف از اسلام که هر يک به ترتيبی و به درجه ای استثمار را می پذيرند، ترسيم کرد.
در شهريور۱۳۵۰، ساواک شاه در آستانهٴ برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله، هجوم گسترده يی را به سازمان و ديگر نيروهای مبارز به عمل آورد و طی آن حدود 90درصد اعضای سازمان و تمام مرکزيت را دستگير کرد.
متعاقباً دادگاه نظامی بنيانگذاران و همهٴ اعضای مرکزيت سازمان را به اعدام محکوم کرد. از ميان آنها تنها حکم مسعود رجوی به دليل کارزار بين المللی سياسی و حقوقی گسترده يی که دکتر کاظم رجوی، برادر مسعود، در خارج کشور به راه انداخته بود، با يک درجه تخفيف به حبس ابد تبديل شد و او از اعدام نجات يافت.
با انتشار دفاعيات آتشين بنيانگذاران و اعضای مرکزيت و شهادت قهرمانانهٴ آنها، ستارهٴ اقبال اجتماعی مجاهدين به خصوص در دانشگاهها درخشش و تلألؤيی بی همتا يافت و اقشار روشنفکر و مذهبی را جذب سازمان کرد.
کودتای اپورتونيستي 
اما از سوی ديگر، اپورتونيستهای چپ نما، که با سوء استفاده از شهادت بنيانگذاران و اعضای مرکزيت سازمان و اسارت مسعود رجوی بر سازمان مسلط شده بودند، طی يک کودتای خائنانه و با قتل فجيع چند تن از اعضا و مسئولان مجاهد از جمله مجاهدان شهيد مجيد شريف واقفی و محمد يقينی که تن به تحميلهای آنها نداده بودند؛ زير عنوان مارکسيسم، موجوديت تشکيلاتی ـ ايدئولوژيک و موقعيت سياسی ـ اجتماعی مجاهدين را متلاشی کردند.
مسعود رجوی که بعد از شهادت بنيانگذاران، رهبری سازمان را در زندان به عهده داشت، مواضع سازمان در برابر اين جريان خائنانهٴ اپورتونيستی را، طی 12ماده در پاييز 55، مدون کرد و اپورتونيستها را مجبور کرد از سازمان مجاهدين دست بردارند و سازمان و گروه ديگری درست کنند.
مجاهدين و خمينی 
 در سال 1356 شاهد تکوين و بالا گرفتن امواج انقلاب ضدسلطنتی بوديم؛ امواجی که به قول آيت الله طالقانی، از خون پيشتازان مجاهد برخاسته بود. با اوجگيری انقلاب، شاه ناچار از ترک کشور شد و 4روز پس از آن، در شامگاه 30دی 1357، آخرين دسته از زندانيان سياسی شامل مسعود رجوی و موسی خيابانی از زندان آزاد شدند و به اين ترتيب مرحله جديدی از مبارزات مجاهدين آغاز شد؛ اين بار با خمينی و نيروهای او که با سوءاستفاده از غيبت و زندانی بودن مجاهدين، رهبری انقلاب را ربوده بودند. (برای اطلاع اجمالی دربارهٴ ماهيت و سوابق خمينی نگاه کنيد به مقالهٴ «خمينی که بود و چگونه به حکومت رسيد» که در واقع مقدمهٴ کتاب «خمينی دجال ضدبشر» می باشد) 
(برای آگاهی مبسوط تر از ماهيت و سوابق و چگونگی به قدرت رسيدن خمينی مطالعهٴ کتاب «خمينی دجال ضدبشر» توصيه می شود).
جنبش ملی مجاهدين مجاهدين، پس از آزادی از زندان، با هدايت مسعود رجوی، به سازماندهی توده های وسيع هوادار مجاهدين در سراسر کشور همت گماشتند و به همين منظور ”جنبش ملی مجاهدين“ را بنيان نهادند. 
 مجاهدين همچنين از آغاز بر سر مسألهٴ آزاديها که آن را فلسفه و جانمايهٴ انقلاب ضدسلطنتی می دانستند، با خمينی مرزبندی کردند و مسعود رجوی رودرروی خمينی که از « انقلاب اسلامی» دم می زد، در اولين سخنرانی خود از انقلاب دموکراتيک سخن گفت. در اولين ملاقاتی هم که روز 15بهمن 1357 ميان خمينی و مسعود رجوی صورت گرفت، خمينی گفت جوانان و دانشجويان حرف شما را می پذيرند، شما اعلام کنيد که جريانهای غيرمذهبی حق فعاليت سياسی ندارند، اما مسعود رجوی جسورانه به او يادآوری کرد حضرت آيت الله مگر خود شما در پاريس نگفتيد که مارکسيستها در فعاليت سياسی آزادند؟! خمينی که انتظار چنين جوابی را نداشت، با غيظ و بدون خداحافظی از اتاق خارج شد. خميني  پس از آن هم از طريق پسر خود احمد، به مجاهدين و شخص رجوی پيام داد که اگر شما مثل بقيهٴ مردم، رهبری ”امام“ را بپذيريد، بالاترين مقامهای حکومتی در اختيار شماست؛ اما هر بار مسعود رجوی به نمايندگی از سوی مجاهدين دست رد به سينهٴ او زدند.
مجاهدين به يمن همين مواضع اصولی خود، به بزرگترين نيروی متشکل انقلابی تاريخ ايران تبديل شدند؛ به طوری که در سراسر ايران دفتر و مرکز داشتند و تيراژ روزنامه شان ـ «مجاهد» ـ به مرز 600هزار نسخه رسيد.

1 comment:

  1. درود بر سازمان مجاهدين خلق ايران

    ReplyDelete